مهر و مهربانی

بیاد کل کلای اول صف

بیاد مبصر صف که با غرور از کنارمون رد میشد ماهم پامون از صف میاوردیم بیرون اونم با پاش میکوبید به پامون میگفت بریتو صف

بیاد از جلو نظام بیاد قران اول صبح

بیاد نرمش صبحگاهی که ازش بیزار بودیم

بیاد کتاب خوب من یار مهربانم

انار صد دانه یاقوت

بیاد تخته پا کن خیس و روزنامه دیواری

شوق گچ اوردن

تراشیدن مداد تو سطل اشغال کنج دیوار

انداختن مداد زیر میز و در رفتن لحظه ای از درس

پچ پچای کلاس و

خانووووووووووووووووووووم تخته این وره

به نام خدای کنار تخته سیاه

روزنامه دیواری و جشنای وسط کلاس،نشستن سر صف،گروه سرود و پیچوندن کلاس واسه تمرین سرود و فعالیتای پرورشی

بیاد سووووووووووووووووووووووووووووووت خانم ناظم

بابای مدرسه

مغازه ی کوچیک سرایدار مدرسه

دوستای جدید

بیاد همه ی روزای بوی دفتر کاهی بوی تراشیدن مداد چرکای پاک کن و بوی تهمونده ی ساندویچمون تو کیف

وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای از صبح زود و ساعت ۶ونیم  و صب بخیر ایران و تام و جری

بوی مهر بوی مهربونی

 

اخرین جمعه تابستون

سلام

سلامی به گرمایی اخرین جمعه دومین تابستون قشنگ من!!!!

تابستونی با عطرموهای دخترم ، گرمی دستای کوچک ماهکم

تابستونی با قدمای پر برکت ماهرخم

این جمعه با حضور پریماه نازم خیلی خوب گذشت

پریماه بهترین دوست ماهرخه که خیلی خوب باهم کنار میان و بازی میکنن

دیروز رفتیم میراباد یه دره ی زیبا حوالی خرد شهرمون

 

بابای خونواده صبح زود رفتن و مراسم کرم جمع کنون بجا اوردن به نیت ماهیگیری تو رودخونه میراباد

بابا که نرفت ماهیگیری ،اخه ماهیا ر سیل برده بود

اما دختران زیبای ما ماهیاشون برداشتن و رفتن کنار رودخونه

 

 

35217456056804621559.jpg

 

 یکم اب بازی و شالاپ شلوپ

رفتیم پیش دوستان عزیزمون که داشتن سنگنوردی میکردن

اینم یه کوچولوی دوست داشتنی دیگه (ثمین نازم دختر سمیه دوست مهربون خودم)

سمیه عزیز مراقب ماهک من بود و منم به اصرار همسری به یاد روزای قبل از نی نی رفتم سنگنوردی کردم

واااااااای که چقدر داغون بودم یعنی داغون شدم

 

 

75753641050147423147.jpg

 خخخخخخخخخخ این سنگی که پشت بچه هاست رو صعود کردم از اون ور(از پشت سنگ)

67987697350343328125.jpg

 

فک میکردم میتونم از بالای سنگی که صعود کردم بچه ها ر ببینم اما نشد واااااااای از فرود ش

بعد از سنگ رفتیم و نهار اتیشی و به به

بچه ها نقاشی کشیدن و کلی خودشون سرگرم کردن

دیگه غروب بود و ما موندیم و یه دره ی زیبا

 اینم منو دخترخاله ی عزیزم و دخترانمون

 

81423066443261486717.jpg

 

رفتیم و رفتیم رسیدیم به ابگیرایی که خبری از اب نداشتن تا این حد که میبینین

 

64198628756825040578.jpg

 

 

68245676224134302039.jpg

 

خدا عاقبت بخیرتون کنه همیشه بهترینها ر براتون آرزو میکنم

 

یه وقتایی با عروسکت

عزیزم یه عروسک داری که خاله جون (خاله من) اورده و خیلی دوسش داری

خوب ازش مراقبت میکنی اما یکی از مهمونای کوچولومون اون خط خطی کرده فک کنم تاتو کردش

عروسکت میخوابونی شیر میدی میبریش پارک

امروز گذاشتیش تو گهوارت و بهش شیر میدادی و تب تب میزدی پشتش که بخوابه نفهمیدم بابا چیکار کرد که با اخم رو به بابا کردی و گفتی :بیدارش کدی بیدارش کددی

از گهوارت درومدی و گذاشتیش رو تایت که گریه نکنه و واسش تاب تاب عباسی خوندی

 

 

کمی قبل ترم  نشونده بودیش و باهاش حرف میزدی شنیدم که میگی :

ایججا دریایه اب داره بریم اب باسی تونیم

قربونت که اینقد دوسش داری

 

بازی 38

دخترک بیاد روزای نوزادی افتاده و گهواره اون روزا ر از ما میخواد

حوصله مونتاژش نداشتم همین طور نصفه نیمه بهش دادم

ماهرخ هم خوب بازی میکرد

گهوارش شد خونه با چوبا حیاطی ساختیم باغچه ای و یه جا هم واسه حیووناش و یه چراغ جلوی خونه

خوشش اومد و بازی کرد

دیوار حیاط جا بجا میکرد

84940280919334129857.jpg

 

 این باغچه رنگارنگ و یه گل

59826914508915153320.jpg

چراغ در ورودی خونه دخترم

 36450904730735626208.jpg 

اینم از خونه ی حیووناش

 

09613714046340424212.jpg

دخترکم خیلی دوست داری زود بزرگ شی  رفتی یه پیش دست و چاقو اوردی و یه میوه خیالی قاچ میکردی

وقتی بهت گفتم چاقو خطرناکه  ظرف برداشتی و وانمود کردی که داری دف میزنی آخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ که در عجبم از تو چرا وقتی دف میزدی شونه هات بالا و پایین میکردی

کجا دیدی؟

 

25062706214260214332.jpg

 

جمله وار 4

اینبری فیشار بیدیم=اینوری فشار بدیم

حسن گا زنگ بیزنم= به حسن اقا زنگ بزنم

مااااااامااااااا خوشدل،ماااااااماااااااا خوشدلم پاششو بییا 

بابا فوت تن=بابا فوت کن

سندینه ،تومت تن=سنگینه کمک کن

پشتی دارم=کوله پشتی دارم

مامان انو تیته تردی=مامان اینو تیکه کردی

مامان دسسم داغون شد

خواب ماهرخ

دخترم این چند روز برنامه خوابت بهم ریخته

شبا دیرتر میخوابی و روزام دیر بیدار میشی الان که این پست میزارم شما خوابی

ای کاش صبح زودتر بیدار شی

نگران شدم با خودم فک کردم شاید دلیل خاصی داشته باشه که بیشتر میخوابی

یکم تحقیق کردم و نتیجش تو ادامه مطلب میزارم

جالب بود

 

بعد نوشت:عزیزم بعد از تکمیل پست از خواب بیدار شدی با هم آشپزی کردیم و با حیوانات اهلیت بازی کردیم من بز و گوسفند و گاو و ااسب شدم و کلی خندیدیم و حالا هم میخوایم بریم خونه مادر جون 

ادامه نوشته

همجه=نجمه

اتششانی =اتشنشانی

نزدیت=نزدیک

دور=دور

حسن گا=حسین آقا

حسن گا=حسن اقا

پسته=پسته

بدوم=بادم

 داش کنم=قاچ کنم

روشن تن=روشن کن

تاریته=تاریکه 

زنگ بیزنم=زنگ بزنم

 سوار بیشم=سوار بشم

کومت تن=کمک کن

تا تونم=تا کنم

 مورتیضا=مرتضی

بازی 37

وقتی اقای پدر میخوان با دخترک وقت بگذرونن کارایی میکنن که فک میکنم هیچ وقت به ذهن من نمیرسه

زمستونی که گذشت ما سفارش یه کرسی به نجار دادیم

همونجا به همسری گفتم واسه ماهرخ مکعب چوبی بزن و همسری هم انجام داد به کمک نجار

ماهرخ با این چوبا بازی های زیادی انجام داد که بهترینش برج سازی بود

امروز اون چوبا شدن  حصار و جک واسه سرسره ی دخترک به این شکل: 

 

75639406955765725978.jpg

دختر ما تیله هایی که دیشب واسش خریدم ر از اون بالا سر میداد پایین گاهی هم به کوچولو پرت میکرد

30536366990493452883.jpg

اینم از استخر تیله های ماهرخ

45346589423308669349.jpg

دیشب دو تا سبد هم واسه دخمری خریدم و ماهرخ خیلی دوسشون داره میخواد تیله ها و توپا ر بریزه تو سبد

15436737092940937091.jpg

اینجا بابا حسن دخترم یه تیله گذاشت وسط مسیر و ماهرخ باید تیله های دستش طوری مینداخت که بخوره به تیله ی وسط که تو عکس پیدا نیست

 

92480773621266538583.jpg

در مرحله ی بعد بابای دختری یه حفره وسط مسیر درست کرد و ماهرخ تیله ها ر قل میداد و اونا میوفتادن تو حفره

 

اینم از خوشحالی ماهرخ وقتی برنده میشد

69749318579630242711.jpg

 

انگاری این پدر و دختر ول کن ماجرا نبودن

بابای خانواده تیله ای داخل ظرف انداخت و چرخوند و هی چرخوند تا تیله دور گرفت ماهرخ از صدای دوران تیله درون ظرف هی لذت برد و هی خوشش اومد

و خودشم امتحان کرد اول با یه تیله که چقدر تمیز چرخوند تیله ر و بعد با چند تیله که موفق نشد و تیله ها ر میپروند و کیـــــــــــــــــــــــــــف میکرد

فدای تو بشم من ماااااااااااااااااااااااااااااااادر

روزای سخت

ماهرخ نازم دخترم خیلی سخته روزایی که بیحالی

روزایی که بازیگوشی نمیکنی

مدام بهونه گیری و گریه

غذا نخوردن

این روزا ی سخت دیر میگذرن

دیروز و پریروز حالت اصلا خوب نبود

دوشب قبل تب شدیدی داشتی و دیروز اسها... وحشتناکی شدی

ودیشب هم کلی حالت تهوع داشتی

خیلی بد بود خیلی

امروز یه کم بهتر شدی و امیدوارم فردا بهتر بشی

خیلی دوست دارم

دردونه ی من یکی یدونه خودم

عجیبه غریبه یک 2ساله ی پیچیده

این روزا رفتارهایی از دردونه میبینم که متعجب میشم

این همه تلاش واسه تربیت درست این همه دقت تو رفتار و ....

کجای راه اشتباه رفتم که این طور چشام گرد شده؟؟؟؟؟

یسری وقتام هست که از داشتنت به خودم میبالم اخه تو کجا و این کارا کجاااااااااااااااااا دختر منی

این وسط من میمونم و کلی علامت سوال؟

چی بود؟!!!چی شد؟؟!!!!

خوب فسقلی بند انگشتی چرا اینقدر با روح و روان من بازی میکنی؟

یه مطلب خوندم  خیلی خوشم اومد و کلی کمکم کرد که این فسقلی های ۲۴ ماهه با دنیای بزرگی که دارن بهتر بشناسم

اگه شمام میخواین به دنیای این دردونه ها ی ناز سر بزنین میتونین از ادامه مطلب کمک بگیریــــــــــــــن 

ادامه نوشته

بدون شرح4

87416275934286015780.jpg

به شرطها و شروطها

سلامی به گرمای دوباره ای که نرفته برگشت

با افتخار از همین تریبون ،همین مکان،همین هر کجا اعلام میکنم که پروژه خداحافظ پوشک با موفقیت به اتمام رسید و دخترم دیگه جیشش کامل میگه

هوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووورا

و بازم از همینجا اعلام میکنم که به شرطها و شروطها  این موفقیت بدست اوردو

با دختری یه قرار گذاشتم

هر بار که جیشش گفت اجازه بدم خودش جیشش بشوره بعد از اون آب بازی کنه

حالا اگه جیشم نداشته باشه میگه جیش وقتی میرم میبینم خبری نیست با یه ناز و قمزه منو راضی میکنه که اجازه بدم اب بازی کنه

منم تســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلیم میشم

دخترم تو ۲۳ ماهگی خیلی شیک با پوشک خداحافظی کردی

بازی 36

 

امروز دوباره رفتیم سراغ انگ بازی(به قول دردونه)

چه میشه کرد وقتی دردروه میره پای کمد وسایلش و مامان مامان کنان ازم میخواد برم تو اتاق

روبه جعبه ی جادو میکنه و میگه باسی بعدی باسی بعدی

خوب منم هیچی به فکرم نرسید دیگه گفتم چی بازی؟اونم انگ باسی انتخاب کرد

اینم از انگ بازی

پنبه زدیم سر چوب کبریت و دادیم دخترک نقاشی بکشه داخل ظرف سفید

که کشید یعنی رنگا ر از صفحه پاک میکرد و طرحی خلق کرد

27115477989111960883.jpg

ماهرخ با قلم موی مامان ساز بمانند شمع ابی سوز برخورد کرد و هی فوت به جونش کرد و بوسش کرد

80745257962047620308.jpg

05017815614862161630.jpg

درنهایت همه ی رنگهای ظرف به دست و پاها منتقل شد و ما راهی حمام شدیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

شوک شبانه

دخترم دیشب منو حسابی غافلگیر کردی

اول بگم که دیشب خوابای بدی میدیدی و مدام بیدار میشدی  دو بار  آب  خواستی

اما قسمت قشنگش اینجاس که ساعتای ۳ یا ۴ تو خواب گفتی مامان جیش دارم و منم به سرعت پلنگ بردمت دسشویی و تو هم راحت شدی

خیلی خوشحالم که تو خوابم جیشت میگی

دردونه ی خودمی

الانم که دارم پست میزارم رو به من :

مامااااااااااا پی .... داره

منم مثل برق گرفته ها پریدم رو سرت که بدو بریم

ههههههه میخندی و میگی بچم ....... داره

 

جمله وار3

اینا بیشتن=فندق بشکن

موحکم سدم=محکم زدم

بچه چوچولو=بچه کوچولو(رو به خرسی)

درس تردم=درست کردم

ببرپیشش=منو ببر پیشش(یاسین)

انگ کدم= رنگ کردم

بچش خوابه=بچم خوابیده(رو به خرسی)

بود نزن=بوق نزن **** بود زدم=بوق زدم

 خوردنیه بیخور=بوخور خوردنیه(عدس خام)

 خانم خوشدل پاشووو صوبونه بیخورییم=خانم خوشگل پاشو صبحونه بوخوریم

اولین خواب ماهرخ

عزیزم امروز که مشغول کار بودم  متوجه سکوت خونه شدم و دلم لرزید که الان یه صدا میاد یا با یه صحنه روبرو میشم

و این سکوت منو یاد ارامش قبل از طوفان میندازه

 

(وقتی همه چی ارومه یعنی شما داری یواشکی شیطونی میکنی)

پاورچین دنبالت گشتم اومدم تو اتاق دیدم رو تخت خوابت برده

بعد از سه ساعت خواب بعداظهر وقتی از خواب پاشدی دوون دوون اومدی پیشم و گفتی تسییییییدم تسیییییدم و پریدی بغل من

ازت پرسیدم خواب دیدی ؟گفتی اره هااااااااااااااااااااااااا!!من یه چی گفتم اما شما خواب ببینی؟؟؟یادت بمونه!!!بخوای تعریف کنی!!!!

ازت پرسیدم چی خواب دیدی؟

اول گفتی:گوباگه اومد دس من مش کدد  ایججوری

06569639132450667964.jpg

 

و دستات مشت کردی و کنار هم فشار دادی

دوباره پرسیدم چی خواب دیدی همین و تعریف کردی اما اینبار موچچه دستت ایججوری کرد

اما حسابی ترسیده بودیاااااااااااااااااااااااااااا

دردونه ی من قربون خوابای عجیب و غریبت بشم من

بدون شرح 3

43236842508613046291.jpg

دیالوگ2

من:ماهرخ خاله زهرا کو؟

ماهرخ:رفف

من:کجا رفته؟

ماهرخ : رفته طهروو(تهران)

**********************

امروز تو خیابون

ماهزخ:ماماااااااااااااااااااااان من اس اینا مخام؟(چیپش . پفک و...)

 من:انا خوب نیس بد

ماهرخ:اینا خوب نیس بد اوله (شکلات)خوبه بستنی خوبه

**********************

ماهرخ:مامان بیاااااااااااا پاشششو کار دارم

میریم سمت کمد لباسا

ماهرخ:مامااااااا من دامن مخام

من:دامن میخوای چیکار؟

ماهرخ:مخام برصصم(برقصم)

وقتی دامن میپوشه گوشه هاش با ناز و سرانگشت میگیره میگه:عروس خانمم هی عروس خانمم هی و گاهی میگه:عروس خانم ماشاللا عروس خانم ماشاللا

بازی 35

وقتی ماهرخ مینوازد و مینوازد

امروز رفتیم سراغ اسباب بازی های خاک خورده ماهرخ

من اسباب بازی های ماهرخ واسه مدتی از دیدش دور میکنم و دوباره نشونش میدم که واسش تازگی داشته باشه

ماهرخ وقتی چند ماهه بود خوب میزد میکوبیدااااااااااااااااااااااااااااا

اما حالا خیلی رمانتیک ژست میگیره و اروم اروم واقعا مینوازه

 

 

66539888125617060854.jpg

اینم چندتا وسیله از جنسای مختلف با سایزای مختلف که خودم از شنیدن صداشن تعجب کردم مثلا چه شباهتی بین صدای سنگ و شیشه یا پیاله پلاستیکی هست من نمیدونم

اینجای قضیه یکم فان شد و با دختری خندیدیم

خندیدیم به سازای عجیب روزگار

05915037834925483831.jpg

قرار کوچولوها

امروز بعد اظهر ماهرخ و النا با هم قرار داشتن

قرارمون تو سازمان محل کار باباها بود

رفتیم و دردونه هایی که سال پیش خیلی کوچولو بودن امسال مثل خانمای محترم خیلی شیک همو دیدن با هم بازی کل کل و ... داشتن

خیلی دوست دارم این طور ملاقاتا ادامه داشته باشه و تعدادمون بیشتر

انشاالله

البته از ثنای عزیز هم دعوت کردیم که بیان ام ایشون تو مراسم خواستگاری بودن و نشد که باشن

ثنا جون امیدوارم تو برنامه های بعدی ببینیمت عزیزم

 

بازی 34

آموزش مفاهیم:

کارتهای دید اموز دسته بندی های متفاوتی دارن که سری مفاهیم نظر منو جلب کرد و بنظر من هر کدوم از کارتهای سری مفاهیم، تو خودش یه بازی جدید داره

منم میخوام هر چند وقت یکی از مفاهیم تو بازی به دخترم یاد بدم

 

این بازی به هیچ وسیله ای نیاز نداره

یه مامان میخاد یه نی نی نهایتش یه پتو

هی میریم زیر پتو و بلند میگیم تااااااااااااااااریک

یهو ماهرخ پتو ر برمیداره و میگیم روووووووووشن

با این بازی ماهرخ تفاوت شب و روز بهتر میفهمه

تازگی منم سعی میکنم لامپ کمتری روشن کنم که شبا خونه از روز روشن تر نشه و دخترم ساعات شب و روز قاطی نکنه

امشب فقط یه لامپ روشن بود و ماهرخ هی میگفت تارییییک تارییییییک

عزیــــــــــــــــــــــــــــــزمی

دیشب رفتیم رو تراس و کلی با ستاره ها بازی کردیم ستاره چیدیم ماه دیدیم و دیدیم که چقدر تاریکه

 

جمله وار2

من میخوام برم مددسه

مامان بیا مامان پاشوووووووووووو (با بی تفاوتی من) مامان بیییا کاردارم پاشو

ایججا خیابون دوسه مننه

تبلوو تبللو تبللو مومارک بیا شما ر فوت کن

اینجوری گلط =اینطوری غلطه

آرمین دوسته مننه

 مخام برم پیشش

ماما دعوا میتنه

بازی 33

سلام و صد سلام

سلام به روزای نسبتا گرم تابستون که دیگه داره بارش میبنده و میره و فصل ماهرخ من شروع میشه فصل برگ ریزون و خش خش برگا

امروز یه بازی از بازی های مونتسوری با ماهرخ انجام دادم خوششان آمد

اما برای دخترک ظریف انگشت مان یکم به گمانم زود بود

بازی با قطره چکان

طوری که با قطره چکان باید آب ر از لیوانی به لیوان دیگر منتقل میکرد اما این قانون که باید دم قطره چکان ر بفشارد که بتواند اب را در خود کشد  متوجه نمیشد  مدام دم دمک قطره چکان را میفشاااااااااااارد

اما گهگاه موفق میشد

 

35302456602249303643.jpg

تا اینکه من تسلیم شدم و با قیفبه کمک دخترک شتابیدم و ازش خواستم با قیف این جابجایی ر انجام بده

25302643845875133528.jpg

و در نهایت همه ی ابها نقش زمین شدن

و نیمی از آنها خوراک دخترک شکمویمان

شـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکر خدا

66263805286711243726.jpg

 

دیروز هم جز روزای خوب من و دخترم بود

اما چیزایی شنیدم که خیلی متحول شدم

خواستم یه پست فقط واسه تشکر از خدا  واسه همه ی نعمتایی که به من داده و کمتر قدر  میدونم  بزارم

شکر واسه هر بار نفس کشیدن دخترم واسه هر قدم راه رفتن هر بار شنیدن و سلامت دخترم

سلامت خونوادم

همسرم و در نهایت خودم

و ارزو میکنم این سلامتی و روزایی که قدر نمیدونم،  پایدار باشه

که هر بد و هر بدتر ،تو کمتر از یه میلیمتری ماست و شکر خدای مهربون که این یه میلیمتر نا بحال به اندازه ی کیلومترها از ما دور بودن و امیدوارم  همچنان دور باشن به لطف خدا

خدا جون میدونم نمازم از روی عادت، روزه هام هم یه چیزی تو همین مایه ها و کلا هر انچه به من واجب کردی شکسته ،بسته ادا میکنم اما توی دلم اون جای دنج و خوبش فقط جای خودته نه حتی فرزند و خانواده و همسر که فقط تو هستی

خدایا کمتر ما ر وابسته ی دنیای مادی کن

خدایا هر لحظه شکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرت

 

16927274116051488866.jpg

 

مختصات دنیامون

 

وقتی بچه تر بودم با خودم فکر میکردم خوب اینا به چه درد میخوره ریاضی دیگه از کجای دنیا اومد که توش ادم از مختصات خطی سردراره

وقتی نشستای اقای سلطانی میخوندم :

(به همه توصیه میکنم نشستای آقای سلطانی با عنوان کودک متعادل بخونین که بنظر من انسان متعادل میشه)

ادامه مطلب لطفا

ادامه نوشته

بازی 32

روزگار بر همه خوش باشد

امروز با دخترکمان در دامان طبیعت ساعاتی گذرانیدیم به شادی و شادمانی

لحضه ای کنا رود نشستیم و بر گذر آب که همچون ثانیه های عمر جاری بود سنگ انداختیم و غم از دل دور کردیم

گرمای درون را به سردی اب سپردیم و دل با خنکای رود روان شاد نمودیم

از رودمان سنگ های زیبا چیدیم و چیدیم

از درختی که بر ما سایه افکنده بود به منزله تشکر برگ چیدیم

و خود میدانم که بد کردیم اما خواستیم  فراغتی برای اوقات کودکمان باشد چوب های کوچک هم از کناری چیدیم و دست به کار شدیم

65733987986835971056.jpg

قرار شد برای اقای پدر نقاشی اماده کنیم و او به تخت خواب محل کارش بزند و هر دم یادمان باشد

81586451509993377405.jpg

دردونه ی منی که با این دقتت داری چمن میکشی

01071958536731135038.jpg

 

با رنگ انپشتی خورشید و سبزه و ابری کشیدیم البته با انگشتان ظریف دخترک و راهنمایی های من (خدار شکر کثیف کاریاش دیده نمیشه)

گلها و ماهی ها را به سبک بیپر بیپر ماژِیکا کشید

با تکه چوب ها تنه درخت و با برگها برگهای درخت ساختیم و چند سنگی که از رود روان غنیمت گرفتیم را بر رود ابی خودمان رها کردیمو با چسب چسباندیمشااان

یه روز از همون روزا

آدمیزاد دیگه!

یه روز از دنیا گریزون ناله کنان  پست میزاره

یه روز روی خوش دنیا ر میبینه و بازم گله از روزی که با ناراحتی گذشت میکنه

که!!! ای واااااااااااااااااااااااااای بر من ،حیف اون روز نبود که به من بد گذشت حیف اون روز با اون همه لطف که نادیده گرفتی

اما گذشت و از دست رفت به امید روزایی که بیشتر قدر لحظه ها ر بدونیم

و اما از روزی که به ما خوش گذشت

امروز با دختری و آقای همسر رفتیم بیرون

ماهرخ کلی اب بازی کرد چشش که به آب میوفته نمیتونه خودش کنترل کنه هر طور شده خودش میرسونه به آب

 

54306803782935299327.jpg

 

دخترکمان بر فراز سنگها فقط برای اثبات وجود خون سنگ نوردی در رگهایش

83458682335864763139.jpg

امروز به من و دردونم خوووووووووووووووووووووووووش گذشت خدا جون واسه نعمتایی که به من و خونوادم ارزونی داشتی شکرت شکر

یه سری کارای دیگه هم انجام دادیم که تو بخش بازیا میزارم

43599653575417605566.jpg

روزگار بر همگان خوش