سخـــــــــــــــــــــــــــــــــــت مشغولیــــــــــــــــــــــــــم
خدایش قوتمان دهد ;)
سخـــــــــــــــــــــــــــــــــــت مشغولیــــــــــــــــــــــــــم
خدایش قوتمان دهد ;)
مراسم تولد دوسالگی ماهرخ ر با دعوت از همکاران عزیز آقای خونواده در محل کار اقای خونواده یعنی ایستگاه مرکزی اتشنشانی برگزار کردیم و بســــــــــــــــــــــــیار خوش گذشت و جای همه خالی
دوستان:
مراسم ناخنک زدن به کیک به به
کیک قاچ کنووووووووووون
ماهرخ و کیک ماشین اتشنشان که عکس یکی از ماشینهای سازمان اتشنشانی هست
فوووووووووووووووووووووووووووووووووووت
و دردانه اتشنشان کوچکم، با لباس نجاتگر و کلاه
تم=تم آتشنشان
درود و صد درود به همه ی روزای زرد و نارنجی و قرمز پاییز
و بازم ۲ تا ۲ پشت سر هم که میشه ۲۲ و ۲مین سالروز تولد ماهک من
امسال ماهرخ خیلی خوشحال بود و هر بار که من وسایل تولد ر تهیه میکردم کلی شادی میکرد
و حتی گاهی رشته کار بدست میگرفت و به من کمک می کرد
عزیزم اینجا ریسه ها ر پانچ می کنی
و اینجا واسه ساختن شرشره ها کمکم میکنی
از اقایان رجبی و صفادل بسیار سپاسگزاریم
واسه تزیینات خیلی زحمت کشیدن
دو روز مونده تا دوسالگی
دو روز مونده به ...
عزیزم امسال زود گذشت همش شیرینی بود هر روز بهتر از دیروز و تو باعث شدی تو همه جا ر رنگیتر کردی
خیلی دوست دارم و بقول خودت آشیگــــــــــــــــــــــــــیتَم
خیلی خوب احساساتت ر نشون میدی
از شمردن هر چیزی لذت میبری سعی میکنی شعر بخونی و حفظ کنی به نقاشی و مداد شمعی و مداد رنگی خیلی علاقه داری
تخیلت توووووووووپ، دوست داری با بچه ها بازی کنی و خیلی کارایی که الان حضور ذهن ندارم و دوست میداشتم بیشتر یادم میموند و مینوشتم
قددم نیمیسه=قدم نمیرسه
خوبَــــــــــــــــــــــــــــــ بابا=خوبه بابا(نیشابوری)
آقا پولیس میییادِ
دَشَشَن بیتیشَم=قشنگ بکشم
زیبش باس کونم=زیپش باز کنم
کَمَنَم شیکس=کمرم شکست
يه شب مهتاب ماه میآد تو خواب ..منو میبره کوچه به کوچه ..باغ انگوری ،باغ آلوچه،دره به دره صحرا به صحرا
دیروز میشد که یه روز معمولی باشه اما ما اجازه ندادیم
بعد اظهری که خیلی زود از راه میرسه یه شب طولانی میاره و دلگیــــــــــــــــــــــــــــر
اما نخواستیم این طور شه
یه طالبی و یه چاقو یه ظرف تخمه زدیم بیرون
رفتیم و رفتیم به اونجا که این خرد شهرمون زیر پامون مثل اکریلای طلایی و نقره ای رو مخمل مشکی برق میزد
جای همه خالی ،بعد از پذیرایی مختصر از خودمون پدر و دختر رها کردیم و رفتیم تو دل تاریکی اونقدر به اسمون و ستاره ها نگاه کردم که گردنم شکست چشام بستم و صدای جیرجیرکا ر با دل و جون گوش دادم
و به درختی که برگاش توو هوا ی پاک به دست باد سپرده حسودیم شد به خلوتش تو دل شب وسط زمین و اسمون حسودیم شد
دست دردونم گرفتم با هم رفتیم همون تاریکی که مهتاب تنها چراغش بود ازش خواستم به ستاره ها نگاه کنه دخترک مثل من سیر نمیشد از دیدن ستاره ها
ازش خواستم چشاش ببنده و گوش کنه عزیـــــــــــــــــــزم چه زوری میزد که چشاش باز نشه صدای جیرجیرکا و پارس سگااااااا از هر طف ،دور و نزدیک
بعدتر رفتیم کنار امامزاده از نور چراغ برق استفاده کردیم و سایه بازی کردیم سایه های بلــــــــــــــند و خنده دار
دستا بالا ،یه پا بالا،دستا بغل و ...
به ماهرخ خوش گذشت دوست داشت خیلی منم شادم از شادی دخترک
خدایا بخاطر اون شب مهتابی اون نسیم اروم و صدای جیرجیرکا اسمون پر ستارت و اون لحظه ها شکرت
دنیای رنگی رنگی چه دنیای قشنگی
عزیزمی با این عکس زشتت
با دخترکمان رفتیم بازار واسش 4 تا تلق رنگی خریدم
این عینکی که مشاهده میکنین ر با یکی از تلقا ساختیدم کنارشم نی نوشابه از اینا که سرش تا میشه گذاشتم بجای پایه عینک
خیلی هم شیک میوفته پشت گوش
*********************************
دیروزم با دخترک رفتیم خرید
البته واسه خاله زهرای دخترمون
دخترمونم دوست داشت واسش یه چیزی بخرم از اونجایی که مداد شمعی لازم داشت یه بسته 12 تایی واسش خریدم
مامان جونی دخترم قبلا یه بسته مداد شمعی پلاستیکی به من داده بود منم گذاشتمش یه گوشه
تا اینکه مداد شمعی های دختر ر چیدم توش و بهش دادم
مشغول نقاشی بود که دیدم داره با جعبه مثل لب تاب برخور میکنه
مامااااااااااااااان بیا سی دی بیساریم بیبینیم
عزیزم اینجا داره فیلم میبینه
اینجا هم که داری سی دی میزاری تو لب تاب ،حتما هم سی دی باید از کنار لب تاب جا بخوره
قربون اون تخیلت
عزیزم تازه با لب تابت تایپ هم میکنی گاهی هم به اشکال میخوره بمن میگی درستش کن
آآآآآآآآآخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ زدیش به شارژ
نوشابه ر نصیور برداره باشههههه
نوشابه بدده نخخور مامان باید بخوره=نوشابه بد مامان بابا ها باید بخورن
زود بریم خونمون
مامان زود میام
بریم خونه ماددجون =بریم خونه مادر جون
بریم خونه زری
وقتی میخوای کاری انجام بدی که از عهدت خارجه:
خددایاااااااا خدداییاااااااااااا نیمتونم !چیککار تنم؟=خدایا نمیتونم !چیکار کنم؟
یکی از مراحل حمل مصدوم از ارتفاع با بسکت بود
اومدیم خونه و شما شروع کردی به تعریف عملیات مانور به این شکل:
ماهرخ:ماما اقا خوابیده بود!!
مامان:اقا خوابیده بود؟؟ کجا خوابیده بود؟
ماهرخ: دستت (بسکت)
مامان:
{البته مدیر روابط عمومی مراحل عملیات توضیح میدادن اما بســـــــــــــــــــــــــــــــکت نمیدونم واللا}
********************************
من:دخترم اسمت چیه؟
ماهرخ:ماففوو
من:ماهرخ اسم مامانت چیه؟
ماهرخ:مامان فاطمه
من:اسم بابات چیه؟
ماهرخ:بابا حسن گا
من:فامیلت چیه؟
ماهرخ:نصیپور (نصیب پور)
من:بابات کجا کارمیکنه؟ یا رفته؟
ماهرخ:آتششانی
هوا بس ناجوانمردانه گرم است؟؟؟ سرد است؟؟؟ دودل است؟؟؟
طفلی هوا هم حال خودش نمیدونه
امروز وقت چرت ظهرمون سردمون شد و جستیم زیر پتو
ساعتی نگذشت که داغ شدیم و کولر روشن کردیم!
طبیعتم بلا شده و سر به سر ما میزاره
امان از ۶ ماهه دوم
شبا زود میان ،ما هم که تو شهر خودمون غریبیم
وقتی پدر و مادر دورن ،همه ی فامیل بیگانن
خدایا هیچ کس از سایه ی پدر و مادر محروم نکن
آمیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
حاااااا،فظظ=خداحافظ
ترتید=ترکید
بوزورگ=بزرگ
چوچولو=کوچولو
سوگن=سوزن
گاگا بخخوله=اقا بداخلاق
گرسنمه ـ گشنمه =دشمنمه
موتو سواری=موتور سواری
تیشمنه=تشنمه
جم میکنم