سخـــــــــــــــــــــــــــــــــــت مشغولیــــــــــــــــــــــــــم

خدایش قوتمان دهد ;)

تولد دوسالگی سری_3

مراسم تولد دوسالگی ماهرخ ر با دعوت از همکاران عزیز آقای خونواده در محل کار اقای خونواده یعنی ایستگاه مرکزی اتشنشانی برگزار کردیم و بســــــــــــــــــــــــیار خوش گذشت و جای همه خالی

دوستان:

 

94183180867437892255.jpg

 مراسم ناخنک زدن به کیک به به

 

56796713441767171176.jpg

 کیک قاچ کنووووووووووون

 

87850137397704357352.jpg 

ماهرخ و کیک ماشین اتشنشان که عکس یکی از ماشینهای سازمان اتشنشانی هست 

36520852934813151475.jpg

 

فوووووووووووووووووووووووووووووووووووت

 

31734876935268040694.jpg

 

و دردانه اتشنشان کوچکم، با لباس نجاتگر و کلاه

 

تولد دو سالگی _سری2

تدارکات:

کارت دعوت

93945517430675540345.jpg

 

گیفت

03741610927723477480.jpg

 

11973219466597831824.jpg

برگه های رنگ امیزی

64180225279867281732.jpg

کلی اسباب بازی بردیم و همین برگه ها که پدران بچه ها هم سرگرم شدن

 29922269506735254423.jpg

65475536508451078271.jpg

 

43334608912736845942.jpg

 

86590706037095713974.jpg

68631453402569863736.jpg

 82546437677406727510.jpg

95195520139304815979.jpg

تولد دوسالگی _سری 1

پشت صحنه تولد اتشنشان کوچک

تم=تم آتشنشان

 

درود و صد درود به همه ی روزای زرد و نارنجی و قرمز پاییز

و بازم ۲ تا ۲ پشت سر هم که میشه ۲۲ و ۲مین سالروز تولد ماهک من

امسال ماهرخ خیلی خوشحال بود و هر بار که من وسایل تولد ر تهیه میکردم کلی شادی میکرد

و حتی گاهی رشته کار بدست میگرفت و به من کمک می کرد

05620189259609316179.jpg

 

عزیزم اینجا ریسه ها ر پانچ می کنی

65449439681302846592.jpg

و اینجا واسه ساختن شرشره ها کمکم میکنی

 

 54629229207222204132.jpg

از اقایان رجبی و صفادل بسیار سپاسگزاریم

واسه تزیینات خیلی زحمت کشیدن

2 قدم مانده به ...

عزیییییییییییییییییییییییییییییزم

دو روز مونده تا دوسالگی

دو روز مونده به ...

عزیزم امسال زود گذشت همش شیرینی بود هر روز بهتر از دیروز و تو باعث شدی تو همه جا ر رنگیتر کردی

خیلی دوست دارم و بقول خودت آشیگــــــــــــــــــــــــــیتَم

 

خیلی خوب احساساتت ر نشون میدی

از شمردن هر چیزی لذت میبری سعی میکنی شعر بخونی و حفظ کنی به نقاشی و مداد شمعی و مداد رنگی خیلی علاقه داری

تخیلت توووووووووپ، دوست داری با بچه ها بازی کنی و خیلی کارایی که الان حضور ذهن ندارم و  دوست میداشتم  بیشتر یادم میموند و مینوشتم

 

 

جمله وار5

دستم نیمیسه=دستم نمیرسه

قددم نیمیسه=قدم نمیرسه

خوبَــــــــــــــــــــــــــــــ بابا=خوبه بابا(نیشابوری)

آقا پولیس میییادِ

دَشَشَن بیتیشَم=قشنگ بکشم

زیبش باس کونم=زیپش باز کنم

کَمَنَم شیکس=کمرم شکست

بازی 42

يه شب مهتاب ماه می‌آد تو خواب ..منو می‌بره کوچه به کوچه ..باغ انگوری ،باغ آلوچه،دره به دره صحرا به صحرا

دیروز میشد که یه روز معمولی باشه اما ما اجازه ندادیم

بعد اظهری که خیلی زود از راه میرسه یه شب طولانی میاره و دلگیــــــــــــــــــــــــــــر

اما نخواستیم این طور شه

یه طالبی و یه چاقو یه ظرف تخمه زدیم بیرون

رفتیم و رفتیم به اونجا که این خرد شهرمون  زیر پامون مثل اکریلای طلایی و نقره ای  رو مخمل مشکی برق میزد

 جای همه خالی ،بعد از  پذیرایی مختصر از خودمون پدر و دختر رها کردیم و رفتیم تو دل تاریکی اونقدر به اسمون و ستاره ها نگاه کردم که گردنم شکست چشام بستم و صدای جیرجیرکا ر با دل و جون گوش دادم

و به درختی که برگاش توو هوا ی پاک به  دست باد سپرده حسودیم شد  به خلوتش تو دل شب وسط زمین و اسمون حسودیم شد

دست دردونم گرفتم با هم رفتیم همون تاریکی که مهتاب تنها چراغش بود ازش خواستم به ستاره ها نگاه کنه دخترک مثل من سیر نمیشد از دیدن ستاره ها

 

ازش خواستم چشاش ببنده و گوش کنه عزیـــــــــــــــــــزم چه زوری میزد که چشاش باز نشه صدای جیرجیرکا و پارس سگااااااا از  هر طف ،دور و نزدیک

بعدتر رفتیم کنار امامزاده از نور چراغ برق استفاده کردیم و سایه بازی کردیم سایه های بلــــــــــــــند و خنده دار

دستا بالا ،یه پا بالا،دستا بغل و ...

به ماهرخ خوش گذشت دوست داشت خیلی منم شادم از شادی دخترک

خدایا بخاطر اون شب مهتابی اون نسیم اروم و صدای جیرجیرکا اسمون پر ستارت و اون لحظه ها شکرت

بازی 41


دنیای رنگی رنگی چه دنیای قشنگی

عزیزمی با این عکس زشتت

با دخترکمان رفتیم بازار واسش 4 تا تلق رنگی خریدم

این عینکی که مشاهده میکنین ر با یکی از تلقا ساختیدم کنارشم نی نوشابه از اینا که سرش تا میشه گذاشتم بجای پایه عینک

خیلی هم شیک میوفته پشت گوش


69034837952689239797.jpg

*********************************

دیروزم با دخترک رفتیم خرید

البته واسه خاله زهرای دخترمون

دخترمونم دوست داشت واسش یه چیزی بخرم از اونجایی که مداد شمعی لازم داشت یه بسته 12 تایی واسش خریدم

مامان جونی دخترم قبلا یه بسته مداد شمعی پلاستیکی به من داده بود منم گذاشتمش یه گوشه

تا اینکه مداد شمعی های دختر ر چیدم توش و بهش دادم

مشغول نقاشی بود که دیدم داره با  جعبه مثل لب تاب برخور میکنه

مامااااااااااااااان بیا سی دی بیساریم بیبینیم

عزیزم اینجا داره فیلم میبینه

15951162983813499296.jpg

اینجا هم که داری سی دی میزاری تو لب تاب ،حتما هم سی دی باید از کنار لب تاب جا بخوره

قربون اون تخیلت


عزیزم تازه با لب تابت تایپ هم میکنی گاهی هم به اشکال میخوره بمن میگی درستش کن

آآآآآآآآآخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ زدیش به شارژ

37239869461725609394.jpg

بازی 40

کیک پختیدیم ،ارد از دستمون در رفت ریخت رو زمین ،بدمون نیومد یکمم خودمون ریختوندیم و اینم ادامه ماجرا ...

 

35949392217006041196.jpg

 

 

21343261851987591351.jpg

 

جمله وار 4

مامان من اینجا باستم=مامان من اینجا وایستم

نوشابه ر نصیور برداره باشههههه

نوشابه بدده نخخور مامان باید بخوره=نوشابه بد مامان بابا ها باید بخورن

زود بریم خونمون

مامان زود میام

بریم خونه ماددجون =بریم خونه مادر جون

بریم خونه زری

وقتی میخوای کاری انجام بدی که از عهدت خارجه:

خددایاااااااا خدداییاااااااااااا نیمتونم !چیککار تنم؟=خدایا نمیتونم !چیکار کنم؟

دیالوگ3

امروز بمناسبت روز اتشنشان رفتیم واسه دیدن مانور بابا و دوستانش

یکی از مراحل حمل مصدوم از ارتفاع با بسکت بود

اومدیم خونه و شما شروع کردی به تعریف عملیات مانور به این شکل:

ماهرخ:ماما اقا خوابیده بود!!

مامان:اقا خوابیده بود؟؟ کجا خوابیده بود؟

ماهرخ: دستت (بسکت)

مامان:

{البته مدیر روابط عمومی مراحل عملیات توضیح میدادن اما بســـــــــــــــــــــــــــــــکت   نمیدونم واللا}

 

********************************

من:دخترم اسمت چیه؟

ماهرخ:ماففوو

من:ماهرخ اسم مامانت چیه؟

ماهرخ:مامان فاطمه

من:اسم بابات چیه؟

ماهرخ:بابا حسن گا

من:فامیلت چیه؟

ماهرخ:نصیپور  (نصیب پور)

من:بابات کجا کارمیکنه؟ یا رفته؟

ماهرخ:آتششانی

بدون شرح4

dsc_0051.jpg

روز آتشنشان مبــــــــــــــــــــــــــــــــــارک

بازی 39

هوا بس ناجوانمردانه گرم است؟؟؟ سرد است؟؟؟ دودل است؟؟؟

طفلی هوا هم حال خودش نمیدونه

امروز وقت چرت ظهرمون سردمون شد و جستیم زیر پتو

ساعتی نگذشت که داغ شدیم و کولر روشن کردیم!

طبیعتم  بلا شده و سر به سر ما میزاره

 امان از ۶ ماهه دوم

شبا زود میان ،ما هم که تو شهر خودمون غریبیم

وقتی پدر و مادر دورن ،همه ی فامیل بیگانن

خدایا هیچ کس از سایه ی پدر و مادر محروم نکن

آمیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن

 

 

 

ادامه نوشته

شخ بخیر=شب بخیر

حاااااا،فظظ=خداحافظ

ترتید=ترکید

بوزورگ=بزرگ

چوچولو=کوچولو

سوگن=سوزن

گاگا بخخوله=اقا بداخلاق

گرسنمه ـ گشنمه =دشمنمه

موتو سواری=موتور سواری

تیشمنه=تشنمه

جم میکنم

 

 

دیالوگ3

من:ماهرخ پاشو بریم

ماهرخ=کجا بریم؟

من=بیرون

من=ماهرخ کجا بریم؟

ماهرخ=یه جای خوب