دیالوگ ۱۸

ماهرخ :مامان ابا چطوری درست میش (البته منظورش قطرس)

من:اولش تو دریاس بعد افتاب میتابه روش بعد بخار میشه میره هوا ابر میشه بارون یا برف میشه میاد زمین

پیش خودمان گمانیدیم عجب علمی پاسخش دادیم

 

 

ماهرخ :از کجا میره تو دریا

من:از تو رودخونه

 

از کجا میره تو رودخونه؟

از چشمه

از کجا میره تو چشمه

از دل زمین

 

چطوری رفته تو دل زمین

 

 

 

وااااااااای فک کنم باید میگفتم دوتا هیدروژن یک اکسیژن

بعد از یک گفتگوی طولانی فهمیدیم منظورش این بوده اب از چه تشکیل شده

 

مثل ان روزی که میگفت چرا اسمان ابی ست و رنگی دیگر نیست

 

و ما حیران گشته کفش زیر بغل زدیم و تا ماه جیغ کشیده در رفتیم

دیالوگ۱۷

هستیم و سر میکنیم با روزگاری که ما را به شکر خدا وا داشته

شکر و هزاران شکر نثارش میکنیم

 

این روزها درگیریم 

اینچنین باشگاه ,کارگاه

و این حلقه وار میگردد

 

راستی!

 

خوبید؟

ماهرخ:مامان وقتی  یه نفر شیر باز میکنه اب نمیاد میره بعد که اب میاد خونش پر اب میشه

ابا ر چیکار میکنه?

بابا:خونه چاه داره میره تو چاه

ماهرخ:اگه چاه نداشت چی?

بابا:اقای اتشنشان میاد با یه دستگاهی ابا ر میکشه بیرون

ماهرخ:بعد چی?

بابا:ابا ر میریزن دور

ماهرخ:چرا میریزن دور حروم میشه بریزن تو شیکم ماشینشون باهاش اتیش خاموش کنن

دیالوگ16 +فرهنگ لغت

 

 

دیروز به ما گفتی

من که عروس شم تو ر دعوت نمیکنم

وقتی عروس شم تنهایی میرم تهران خونه بی بی جان تو تنها بمونی

میگم تو که عروس شی با شوهرت باید بری نه تنهایی

میگی:تنها میرم چون بزرگ شدم که عروس شدم

 

 

 

و عصرش گفتی:مامان بگم طلاق چیه؟!

گفتم بگو

و تو :وقتی زن و شوهر ااا از هم جدا میشن

 

من:خوب چرا جدا میشن

تو:خوب همو دوست نداشتن

من:به نظرت باید چیکار کنن؟

تو:خوب همو دوست نداشتن که جدا شدن دیگه

من:این خوبه؟!

تو:نه آخه بچشون تنها میمونه ولی اونام که همو دوس ندارن

 

 

 

فرهنگ لغت:

شیز ال ئی:شیش ضلعی

 

 

این روزها عجیب شدی

ما را هم به سرزمین عجایب میبری

 

نمیدانم انچه می خواهی بدانی را

 

اگر هم بدانم فهماندش بر تو را نمیتوانم

 

بعد از آسمان و ابر و خورشید

 

از خدا میپرسی

ماهرخ:مامان خدا چجوری درست شده

من :(با کلی تعجب،نمیتونم ،نمیدونم به زبون بیارم و فقط میگم خدا درست نشده همیشه بوده و هست)

شاید اشتباه باشد اما هوا را مثالش کردیم که تو هم درک نکردی و باز هم پرسیدی

 

کتابی داشتیم که درکش برایت سنگین بود

خواندیمش

خودمان که برای اولین بار خواندیم مو به تنمان سیخ شد و چه زیبا از عظمت خدا میگوید

کتاب سوال، سوال چه کسی داده به گل این همه رنگ؟

نام کتاب :

سوال، سوال چه کسی داده به گل این همه رنگ؟


نویسنده : مارکوس فیستر
شاعر : اسدالله شعبانی

ناشر : شهرتاش

 

خواندیم هر برگش ما را به حیرت می انداخت

صفحه اول ش عکس لوبیایی هست که جوانه زده و نویسنده میپرسد چه کسی گفته به بذر که بروید ...

صفحه بعد از هسته ی سیب تا درخت سیب را نشانه گرفته

از ماموریت هسته سیب در دل مهربانش میگوید

 

و در صفحه ای از ابری که میبارد بر ما

میپرسیم

این سوالات را از یکدانه ی خردسالمان

و میگوید ابر میبارد چون ابر است

میپرسیم چرا سنگ نمیبارد

میگوید خوب سنگ است و نفهم !!!!

اما ابر میفهمد!!!

 

 

 

 

تویی دیگر چه کنیم هنوز سوالش به حول قوه ی خود پایدار است

 

 

 

 

پ ن:

 

هرگز به جهانبینی تو کاری نداشتم نه از شادیش گفتم نه از غضبش

که ندارد غضب

آنچه هست در دل ماست

 

اما رحمن و رحیم بودنش را نشانت دادم بی نام

بی اشاره

باشد که بعد از دیدن عظمتش خود به نتیجه برسی این همه رحمانیت و رحیمی از کجا نشات گرفته

و خود سرچشمه اش را جویا شوی

دیالوگ15

مشغول بازی هستی

نگات میکنم

 

ماهرخ:چرا این طوری نگام میکنی

من:چون دوستت دارم

ماهرخ:میخوای قیافم یادت نره؟

من:اره

ماهرخ:خوب دایرم دیگه

 

 

 

یعنی در  اینده ی زود ما اگر دلتنگ نو گلمان شدیم باید به دایره ها نگاه کنیم؟!

 

 

یه استثنا:

بعد و برق=رعد و برق

آتارمِنا=اپارتمان

جمله وار 18 +دیالوگ14

وقتی دخترمان میخواهد گرمای باور نکردنی ظهر زمستان را از پشت شیشه ماشین برایمان بازگو کند

 

آسمون لیزه

آفتاب سر میخوره میاد روی ما

 و ما نمیدانیم نورش هم از جنس خودش هست که سر میخورد از اسمان لیزو

یا خورشیدش از جنس نور است

کدام جز است،و کدام کل؟

که اگر چنین باشد خدایا ما از توییم یا تو از ما

از کجا سر خوردی و افتادی درون ما

 

 

 

بعد نوشت با تاخیر:

ماهزخ:مامان من کی بزرگ می شم

مامان:کم کم بزرگ می شی

ماهرخ:شما چطور بزرگ شدین؟

مامان:کم کم بزرگ شدیم

ماهرخ:تا کجا میرین(قدتون)؟

مامان:از این بزرگتر نمی شیم فقط سنمون زیاد میشه

ماهرخ:مثل کو ه ها

 

 

و دخترمان نمیداند گذر روزها قد کوه ها را رفته رفته آب میکند و سنشان را زیاد

همچون ما

جمله وار 17

هفته ی قبل که البته بیماری سختی هم داشتی مدام میگفتی:

مااااااااااااااامااااااااااااااااان من نمی خوام پیر شم

من:چرا؟

ماهرخ:اگه پیر شم می میرم

من نمی خوام بمیرم

دوتا اولین متفاوت

دوتا اولین متفاوت تو یه روز در دو نوع مختلف

 

دیروز عصر تا آخر شبمون خوب بود با هم رفتیم باشگاه مادر و فرزند این عالی بود و یه اولین خووووووب خیلی خوش گذشت

یه جشن و یه شام

تو هر شرایطی با هم بودنمون ر دوست دارم

دیالوگ 13

سوالات این روزهای پرتقال خانه ی ما:

ماهرخ:مااااااامااااان ما از کجا می یایم؟

من:سکوت

ماهرخ:ماااماااان می دونی خدا منو صدا زد من اومدم

من:بوس

ماهرخ:خدا چه رنگیه؟

من:بی حوصله

ماهرخ:ماااماااان :می دونی خدا ادما ر بلند میکنه

من:یعنی چطوری

ماهرخ:یعنی وقتی من خوابم صبح که میشه دست منو میگیره و بیدارم میکنه

ماهرخ:مامان ادما ر کی درست میکنه ؟ و گاهی به استخوان گردن اشاره داره و میگه:این استخونا چطوری درست میشن؟

و ما درمانده از این پرسش ها در جواب سوالش که میخواهد بداند آدمها چطور ساخته و پرداخته میشوند گفتیم:

آدما یه نقطه ی کوچولو تو دل مامانا هستن،مامانا که غذا میخورن اون نقطه بزرگ میشه و میشه نینی،بعد که بزرگ شد و دل مامان هم بزرگ شد مامان میره بیمارستان و دکترا نی نی از دل مامان برمیدارن

بعد شیر میخوره و غذا و کم کم بزرگ میشه مثل شما و بزرگتر مثل ما

و قانع شد خوابیدخواب آلود

 

این ها اولی سوالات دختر ما در مورد پیدایش و خدا و ... بود و ما را ذوق مرگ کرد

قصه ی آب

این روزها ما رعایت حال ابهای زیر زمینی را میکنیم اما دخترمان متوجه نیست هرچه با زبان خوش و جانم دلبندم کم آبی را گوشزد میکنیم متوجه نیست که نیست

 

هوای گرم و اب سرد میچسبد و همین برای سه سال و نه ماهه ی ما کافیست

نقشه ای کشیدیم

شیر اصلی آب را بستیم و دخترمان بگمانش که بابا آبی (همزاد بابا برقی) راه منبع آب را بر ما بسته

جریان منبع آب چنین است که ما به دخترمان گفتیم هر خانه ای منبع آبی دارد و سهمیه ای ،اگر زیاد مصرف کنیم منبع آب مان خالی میشود

و امشب منبع مان خالی شد مثلا با اداره ی آب تماس گرفتیم و گفتند منبعتان خالیست و سهمیه تان تمام شده و ما ناراحت از بی آبی

راه حل ماهرخ در مقابل نگرانی ما از بی آبی:خوب وسیله هامون جم کنیم بریم خونه ی دیگه

من:

اداره ی آب:

منبع آب:

بابا آبی:

منبع آب

جمله وار 16+ فرهنگ لغت

مامان، باباها میشن شوهر!؟

شوهر خانماااااااا!؟

*********************

برای بچه ها خاصیت داره

*********************

مامان رو تخت زایمان خوابیده،بچه تو دلش بُسُگه،بچه زایمان شد،بچه ی بُسُگ از تو دل مامانش رد میشه

مثل دلفین میاد بیرونمتنظر

*************************

کاشکی کلاه داشته نمی باشه=کاش کلاه نمیداشت

سازیدن=ساختن

توستم=تونستم

الماس سن تِم تِم تِم =الماس سنتر

توخمو نوق=تخم مرغ

 

جمله وار 7

عزیزم وقتی با وسیله ای بازی میکنی که من لازمش دارم بعدتر ازت میپرسم فلان وسیله ر کجا گذاشتی ؟

میگی :نمی دونم

میگم:دستته

شیرینم به دستات نگاه می کنی میگی دسم نیس بیبین  نیس

******************

اخ اخ اخ عاشق کجاسته هاتم

دنبال هرچی بگردی میگی کجاسته

مامان بابا کجاسته؟

پشتیم (کوله پشتی)کجاسته؟

********************

بابا:

ماهرخ برو یه پتو بیا

ماهرخ:میخوای یه چرتی بزنی

جمله وار6

بابا واسه خودش جوراب خرده بود و وقتی داشت جوراباش در میاورد رو به بابا:

بابا اینا ر جدید خریدی!!!!!!!!!!

شیفته ی دقتتم مادر

*********

امروز دختر همسایه همرا پدرش اومدن حیاط شما هم ازم خواستی لباس تنت کنم و بری پیشش

البته قبلا با هم اشنا نشده بودین رفتی و دختر همسایه همچین تحویلت نگرفت

ناراحت اومدی و میگی:

دوسم نشد اون دوستم نیس!!!!!!!!


*********

مامان میشه اب بدی؟

مامان میخوام کمکت کنم

******************

میخوام برم باشگاه

"          "     دانشگاه

"          "      ورزشگاه

دارم میرم سر کار

***********************

من عروس شدم کجا بشینم؟؟؟دوماد کو؟؟؟؟

و کلی شیرین زبونی و بلبل زبونی که یادم نیس و شرمندم که نشد یادم بمونه

***********************

بی___________بو بی_____________بو بی________________بو

یه امبولانس اژیر کشان اومد و رد شد اصلا حواسم نبود به ماهرخ نشون بدم و توضیحی در موردش بدم

دچار عذاب وجدان شدم که دخترک گفت:

اممولانس بود

مریس شوده بیبره ماریستان...

من :|

***************************

به دامن میگی :چینه چینه دامن

مامان از چینه جینه دامن خسته شودم

مامان کمرم شیکس


شعر۲

تولد تولد تولدت مبارک

بیا شم آر فو کن تا صد سال زننه باشی

**************

توی ده شلممو حسنی نگو بلا بگو تممل تمملا بگو

موی بلن رو سیا ناخون دیراس هاو هاو هاو

نه فیلفیلی نه گیلگیلی

تننا روی سه پایه نیشسته تو سایه

باباش میگه حسنی میای بدیم خمممممووو؟

سرت میخوای ایصلا کنی؟

***************

وقتایی که من خسته یا عصبانی هستم

همه چی ارووومه همه چی اروووووومه

*****************

بعر از نسترن هیچی دیگه برام نگووووو  هیچی دیگه برام نگووووو 

بازی 43 و دیالوگ7

سلام

مدت زیادی هست که بازی جدید انجام ندادیم و فعالیتای قبلی تکرار میشن

*********ماهرخ و مورچه ها*******

این بازی بدون دخالت مامان انجام شد

 

خونه جدید مورچه داره مورچه هایی متوسط نه ریز و نه درشت

سخت مشغول اشپزی بودم که ماهرخ با فریاد گفت:مامان داره راه میره

چی؟

مورچه!

مدتی نگاش کرد و وانمود میکرد ازش میترسه(اره جون خودت ،منم باورم شد؛ شیطون بلا)

منم مشغول تر از مشغول

مورچه از روی سرامیکا اومد رو قالی و باز فریاد ماهرخ که میگفت از خونمون برو بیروووووووون مامان اومد خونمون

فقط قالیا خونه ی ماست

رفت و یه کارت پستال کوهنوردی اورد و گفت میخوام بردارمش

منم تشویقش کردم که افرین تو میتونی

مشخص بود که موفق نمیشه

اهمیت ندادم تا اینکه ازم کمک خواست مورچه ر گذاشتم روی کارت

که یه طرفش قله ی علم کوه و اون یکی صفحش  خونه ای زیبا تو کلاردشت واسه استراحت کوهنوردا بوذ

مورچه رفت روی سقف خونه و یا میرفت روی دیوار و یا اینکه روی سبزه ها قدم میزد

مثل یه شخصیت زنده تو کتاب قصه بود واسه دخترک

وقتی رفت رو بوم خونه ماهرخ میگف:بیا پاین می خوری زمین پات اوف میشه

خیلی جالب بود

بعد با دست مورچه ر برداشت گذاشت روی قله رو ابرای تو اسمون و کلی کیف میکرد

مورچه میومد پایین و دوباره با اجبار ماهرخ قله ر فتح میکرد

 

متاسفانه عکسی ندارم شرمنده

بعد از اون میرفتیم بیرون که بازم فریااااااااااااااااد مامان با دخخخنش (دهنش) میبره

چی مامان؟؟

مورچه!!!!!!!

مورچه بیچاره داشت واسه زمستونش غذا جمع میکرد

و من به دردونه توضیح دادم

*****************************

این روزا یه حشره ماهرخ میگزه و به خیال دخترک پشه هست

وقتی  گله از سوزش گزیدگی میکنه میگم:گوشش میکنم

میگه:نهههههههههههههههههههه پشه گیناخ (گناه)داره

ترانه خونی_ دیالوگ 6

ترانه خونی دردونه:

چینه چینه دامنت

بعد از نسترن هیــــــــــــچچی دیگه برام نگو هیــــــــــــــچچی دیگه برم نگو (بعد از نسترن هیچی دیگه برم نمونده)

الاکلنگ تیشه دوست دارم همیشه

 فکرای بکر دردونه:

دیروز ۲۵ تااااااااااااااااااااااااا مهمون داشتیم و سخت مشغول

خواستم در رب انار باز کنم که دردونه متوجه تلاش بیهوده ی من شد و همون طور که در ارامش انار نوش جان میکرد با جدیت رو بمن گفت:

نمتونی باس تنی؟؟

گفتم اره!

گفت:سیفتهههههههههههههه؟؟؟؟؟؟ (عاشق اون کشیدن حرف اخر کلماتتم)

گفتم: بله

گفت؟دسمال خیس تُن باز تُن

سر تا پایش را بلعیدییییییییییییییییییییییم با جیغ و دادو فریاد

یه اولین بامزززززه *************************************************************

موقع شام با صدای بلند دختر برادر شوهر که با فریاد  دوید سمت من و گفت خااااااااله ماهرخ!!!!!!!!!!!!!

چنان مثل فنر جمع شده پریدم و رفتم سمت ماهرخ که همه ی مهمونا نگران شدن

دیدم دردونه رفته wc البته با کفش  و دخترک بزززززززرگ شده و منم خوشحال دوباره قورتش دادم

این اولین باری بود که دخترم با رعایت همه چی تنهایی میرفت wc

جمله وار5

دستم نیمیسه=دستم نمیرسه

قددم نیمیسه=قدم نمیرسه

خوبَــــــــــــــــــــــــــــــ بابا=خوبه بابا(نیشابوری)

آقا پولیس میییادِ

دَشَشَن بیتیشَم=قشنگ بکشم

زیبش باس کونم=زیپش باز کنم

کَمَنَم شیکس=کمرم شکست

جمله وار 4

مامان من اینجا باستم=مامان من اینجا وایستم

نوشابه ر نصیور برداره باشههههه

نوشابه بدده نخخور مامان باید بخوره=نوشابه بد مامان بابا ها باید بخورن

زود بریم خونمون

مامان زود میام

بریم خونه ماددجون =بریم خونه مادر جون

بریم خونه زری

وقتی میخوای کاری انجام بدی که از عهدت خارجه:

خددایاااااااا خدداییاااااااااااا نیمتونم !چیککار تنم؟=خدایا نمیتونم !چیکار کنم؟

دیالوگ3

امروز بمناسبت روز اتشنشان رفتیم واسه دیدن مانور بابا و دوستانش

یکی از مراحل حمل مصدوم از ارتفاع با بسکت بود

اومدیم خونه و شما شروع کردی به تعریف عملیات مانور به این شکل:

ماهرخ:ماما اقا خوابیده بود!!

مامان:اقا خوابیده بود؟؟ کجا خوابیده بود؟

ماهرخ: دستت (بسکت)

مامان:

{البته مدیر روابط عمومی مراحل عملیات توضیح میدادن اما بســـــــــــــــــــــــــــــــکت   نمیدونم واللا}

 

********************************

من:دخترم اسمت چیه؟

ماهرخ:ماففوو

من:ماهرخ اسم مامانت چیه؟

ماهرخ:مامان فاطمه

من:اسم بابات چیه؟

ماهرخ:بابا حسن گا

من:فامیلت چیه؟

ماهرخ:نصیپور  (نصیب پور)

من:بابات کجا کارمیکنه؟ یا رفته؟

ماهرخ:آتششانی

دیالوگ3

من:ماهرخ پاشو بریم

ماهرخ=کجا بریم؟

من=بیرون

من=ماهرخ کجا بریم؟

ماهرخ=یه جای خوب


جمله وار 4

اینبری فیشار بیدیم=اینوری فشار بدیم

حسن گا زنگ بیزنم= به حسن اقا زنگ بزنم

مااااااامااااااا خوشدل،ماااااااماااااااا خوشدلم پاششو بییا 

بابا فوت تن=بابا فوت کن

سندینه ،تومت تن=سنگینه کمک کن

پشتی دارم=کوله پشتی دارم

مامان انو تیته تردی=مامان اینو تیکه کردی

مامان دسسم داغون شد

جمله وار3

اینا بیشتن=فندق بشکن

موحکم سدم=محکم زدم

بچه چوچولو=بچه کوچولو(رو به خرسی)

درس تردم=درست کردم

ببرپیشش=منو ببر پیشش(یاسین)

انگ کدم= رنگ کردم

بچش خوابه=بچم خوابیده(رو به خرسی)

بود نزن=بوق نزن **** بود زدم=بوق زدم

 خوردنیه بیخور=بوخور خوردنیه(عدس خام)

 خانم خوشدل پاشووو صوبونه بیخورییم=خانم خوشگل پاشو صبحونه بوخوریم

دیالوگ2

من:ماهرخ خاله زهرا کو؟

ماهرخ:رفف

من:کجا رفته؟

ماهرخ : رفته طهروو(تهران)

**********************

امروز تو خیابون

ماهزخ:ماماااااااااااااااااااااان من اس اینا مخام؟(چیپش . پفک و...)

 من:انا خوب نیس بد

ماهرخ:اینا خوب نیس بد اوله (شکلات)خوبه بستنی خوبه

**********************

ماهرخ:مامان بیاااااااااااا پاشششو کار دارم

میریم سمت کمد لباسا

ماهرخ:مامااااااا من دامن مخام

من:دامن میخوای چیکار؟

ماهرخ:مخام برصصم(برقصم)

وقتی دامن میپوشه گوشه هاش با ناز و سرانگشت میگیره میگه:عروس خانمم هی عروس خانمم هی و گاهی میگه:عروس خانم ماشاللا عروس خانم ماشاللا

جمله وار2

من میخوام برم مددسه

مامان بیا مامان پاشوووووووووووو (با بی تفاوتی من) مامان بیییا کاردارم پاشو

ایججا خیابون دوسه مننه

تبلوو تبللو تبللو مومارک بیا شما ر فوت کن

اینجوری گلط =اینطوری غلطه

آرمین دوسته مننه

 مخام برم پیشش

ماما دعوا میتنه

دیالوگ1

من:ماهرخ بابا کجارفته؟

ماهرخ:کار

من:چی بیاره؟

ماهرخ:پول

من:چی بخریم؟

ماهرخ:شیر،ماس،بتنی،اوله

*************************

من:ماهرخ نکن دست نزن این کار خوبی نیس!

ماهرخ:تاتا عباسی خدا منو نناسی بدل بابا بناسی(کلا بحث عوض میکنه و به کارش ادامه میده)

من:ماهرخ من با شمام حواسم بهت هستااااااااااا(یکم روش تاثیر میزاره)

ماهرخ:در مرحله اول چشاشو ازم میدزده واسه ۳ دقیقه در نهایت بدو بدو در روووووووو

*******************************

امشب با مامان جونی و ماهرخ رفتیم بازار

منو ماهرخ کنار ماشین منتظر مامان جونی بودیم که من خسته شدم و رو جدولا نشستم ماهرخ هم سوار کالسکه بود

ماهرخ:مامان پاشوووووو نشین!!
من:چرا؟

ماهرخ:اوججا خاتیه.صدلی ماشین بیشین

جمله واره 1

گاگا میسنه گاگا میسنه گاگامیکنه دوش=آقای بد اخلاق میاد میزنت گوشتم میکنه

ماما میتنه دوش=مامان گوشت میکنه

مامان دوا میتنه=مامان دعوات میکنه

زالا مو تیشید صفف مو تیشید=زهرا موهای صدف کشید

 

فک میکم بهتر باشه از این به بعد وارد یه بخش جدید بشیم و دیگه دونه دونه لغتای ماهرخ جون ننویسم آخه دخمری با جمله هاش منو بیشتر شگفت زده میکنه و لغات جدیدش تو جمله میاره

البته بخش فرهنگ لغت به طور کامل نمیبندم چون هنوز خیلی ناقصه

اما این جا دقیقا همینجا یه بخش واسه جمله های دردونه میدرستم.

اسمشم میزارم 

دیالوگ های ماهرخ جون(جمله واره های ماهک من)