و میکشی

و میکشی از زمین و زمان

از خیال و رویا

از زیبایی ها

بودنی و نبودنی ها

غم و شادی

و ثبت میکنیم تا میتوانیم

ادامه نوشته

خردادی ما95

نیستیم

نه که نباشیم ،نبودنمان به کمرنگ شدنمان مربوط است

خلاصه ی یک ماهه ما

البته زیادی خلاصه

 

ادامه نوشته

قمر در عقرب ما

این روز های ما

بی نظم و قر قاطی

شاید اگر درست همش بزنیم

آشی شوله قلمکار میزبان نگاه شما دوستان باشیم

 

ادامه نوشته

بازی 106+ماهرخ از جنس خودش 8

فرزندم

هیچ چیز

جلودار همت ...و اراده ی آدمی نیست...

بر کوچکیت منگر

و همیشه ترس را

از باورهایت دور ساز...

اینکه فیلها، همیشه از موش ها در هراس اند...

یک واقعیت است ...

 

41051247476781594265.jpg;

 

ناصر کشاورز

ادامه نوشته

ماهرخ از جنس خودش 7

حباب

و حبابی ترکید

یکی از دور چنین فریاد کرد:

این حباب عمر است که به یکباره چنین ترکیده

آن یکی گفت:

 حباب  بغض است که چنین می ترکد

رند دیگر هم گفت:

این حباب شبنم بر تن یاس کبوداست که چنین ترکیده ست

اولی گفت:

جه غریبانه شکست

دومی گفت:

طفلکی عاشق بود

رند دیگر هم گفت:

راستی مگر امروز عید است

...

کودکی بازیگوش حلقه ای در دست داشت

نرم و آهسته به میدان آمد

او به نرمی و لطافت پرسی:

کف صابون دارید...

69896612684038301991.jpg;

محمد بقایی

 

ادامه نوشته

بازی 105+از جنس خودت5

فرزندم

آنجا که در اندیشه ی باغبان

تفکری جز چپاول باغ نیست،

با یک گل که هیچ

با هزار گل هم

بهار

ناآمدنی ست...

http://axgig.com/images/33113585687111759403.jpg

ادامه نوشته

بازی 48

امروز اصلا حال وحوصله نداشتم

خودش رفت و وسایل چاپ اورد مشغول شدیم دیگه

خیلی هم خوب لذت بردیم حال و حوصلمونم برگشت سر جاش


79866113906165759368.jpg


24547902591249854658.jpg

بعد تر که حال و حوصلمون فزونی یافت رفتیم سراغ حباب بازی که مدتهاس تو برنامه های به تعویق افتادمونه

52220389471102641156.jpg

یه بار مایع خورد

81674316469302020310.jpg

چقدر دوست داشت و دوست داشتم این حجم حبابا ر که این طور لهشون میکردی

65916364040815596262.jpg

فوتشون میکردم میدوییدی تا نترکیدن خودت لهشون کنی

46283818033073295758.jpg





بازی 47


این کتابا ر از تهران خریدم

کتابای خیلی خوبی هستن

بیا قیچی کنیم

بیا رنگ کنیم

بیا بچسبانیم

ماهرخ دوسشون داره و از کار کردن با اونا لذت میبره

من که عاشقشوووووووووووووونم

من اولین بار این کتاب تو سایت الای عزیز دیدم البته ترجمه نشده بود خیلی خوشم اومد و دوست داشتم ماهرخ فعالیتاش انجام بده

وااااااااااای وقتی دیدمشون نفهمیدم چطور خریدم

شدید توصیه میکنم ااااااا


66393573622931824405.jpg

36057555144452992765.jpg

اینجا واسه اون بچه ماکارونی کشیده

واسه بستنی شکلات ریز که با ضربه های مداد شمعی به دفتر میشه کشید و کلی طرح های قشنگ

بازی 46

وباز هم یک بازی هنری
برای دخترک یه بسته شابلون خریدیم چون توان ساختنش را نداشتیم
قبل تر تصمیم داشتیم بدرستیم
اما  ما کجا و این هنرها کجا؟!!!!
سفره سفیدمون پهن کردیم و انگشتان دخترک اماده ی خلق اثر؛البته از نوع تقلبی اما خیلی دوست داشت
ما هم خوشمان  امد و کلی بازی کردیم

55976437145197012491.jpg

بازی 45

دخترک اینها ر قبل از رفتن به تهران کشد  حالا قسمت شد اپلود کنیم

مسجد

86008386054229544802.jpg

 

کلاه

48561506257302665641.jpg

اجاق گاز

89611354544117251515.jpg

ابرو و چشم بسیار قلمبه

34368151130317251134.jpg

بازی 44

امان از این ثبت نکردن بازی ها

مدت زیادی هست که ماهرخ تقریبا ادم میکشه

طوری که من دو دایره  واسه سر و بدن

و ماهرخ اعضای بدن ر کامل میکنه

یه روز همین کار کردیم و من سخت غافلگیر شدم از این دختر

تقریبا روزایی که دیگه کامل جیشش ر میگفت و میبردمش دسشویی واسش سر و بدن کشیدم و ماهرخ کاملش کردد تقریبا شبیه نقاشی پایین اما اجزای صورت به این واضحی نبود متاسفانه از اون اثر موندگار عکس نگرفتم و اگه شد یه روز میزارمش

خط خطی های بین دو پای نقاشی واسم علامت سوال شده بود

ازش خواسم نقاشی ر توضیح بده و کاشف بعمل اومد که اون خط خطی ها جیش  هستش  

75349271190670323596.jpg

 

اینم از دخترمون که بدون هیچ کمکی از من خودش ادم میکشه یا صورت یا اجزای اون فک کنم این شخصیت متعجب هستش

 

81689226083791203964.jpg

و این شخصیت عصبانی

 

35669549663492265708.jpg

اخه همون خیلی قبلنا (اوایل مردادماه)هم من  واسه سرگرم کردن ماهرخ تو قطار یا ماشین یا ...کف دستش نقاشی میکشیدم و دخترم با مشت و باز کردن دستش با اونا بازی میکرد

بعدتر تصمیم گرفتم از انگشتای ظریفش هم استفاده کنم

روی ۵ تای اونا ۵ حالت چهره میکشیدم و روی ۵ تای دیگه اعداد

ماهرخ حالتای چهره ر خیلی دوست داشت و اثر اون بازی ر تو نقاشی های امروزش میبینم

دوست دارم مامانی

بازی 41


دنیای رنگی رنگی چه دنیای قشنگی

عزیزمی با این عکس زشتت

با دخترکمان رفتیم بازار واسش 4 تا تلق رنگی خریدم

این عینکی که مشاهده میکنین ر با یکی از تلقا ساختیدم کنارشم نی نوشابه از اینا که سرش تا میشه گذاشتم بجای پایه عینک

خیلی هم شیک میوفته پشت گوش


69034837952689239797.jpg

*********************************

دیروزم با دخترک رفتیم خرید

البته واسه خاله زهرای دخترمون

دخترمونم دوست داشت واسش یه چیزی بخرم از اونجایی که مداد شمعی لازم داشت یه بسته 12 تایی واسش خریدم

مامان جونی دخترم قبلا یه بسته مداد شمعی پلاستیکی به من داده بود منم گذاشتمش یه گوشه

تا اینکه مداد شمعی های دختر ر چیدم توش و بهش دادم

مشغول نقاشی بود که دیدم داره با  جعبه مثل لب تاب برخور میکنه

مامااااااااااااااان بیا سی دی بیساریم بیبینیم

عزیزم اینجا داره فیلم میبینه

15951162983813499296.jpg

اینجا هم که داری سی دی میزاری تو لب تاب ،حتما هم سی دی باید از کنار لب تاب جا بخوره

قربون اون تخیلت


عزیزم تازه با لب تابت تایپ هم میکنی گاهی هم به اشکال میخوره بمن میگی درستش کن

آآآآآآآآآخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ زدیش به شارژ

37239869461725609394.jpg

بازی 40

کیک پختیدیم ،ارد از دستمون در رفت ریخت رو زمین ،بدمون نیومد یکمم خودمون ریختوندیم و اینم ادامه ماجرا ...

 

35949392217006041196.jpg

 

 

21343261851987591351.jpg

 

بازی 39

هوا بس ناجوانمردانه گرم است؟؟؟ سرد است؟؟؟ دودل است؟؟؟

طفلی هوا هم حال خودش نمیدونه

امروز وقت چرت ظهرمون سردمون شد و جستیم زیر پتو

ساعتی نگذشت که داغ شدیم و کولر روشن کردیم!

طبیعتم  بلا شده و سر به سر ما میزاره

 امان از ۶ ماهه دوم

شبا زود میان ،ما هم که تو شهر خودمون غریبیم

وقتی پدر و مادر دورن ،همه ی فامیل بیگانن

خدایا هیچ کس از سایه ی پدر و مادر محروم نکن

آمیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن

 

 

 

ادامه نوشته

بازی 38

دخترک بیاد روزای نوزادی افتاده و گهواره اون روزا ر از ما میخواد

حوصله مونتاژش نداشتم همین طور نصفه نیمه بهش دادم

ماهرخ هم خوب بازی میکرد

گهوارش شد خونه با چوبا حیاطی ساختیم باغچه ای و یه جا هم واسه حیووناش و یه چراغ جلوی خونه

خوشش اومد و بازی کرد

دیوار حیاط جا بجا میکرد

84940280919334129857.jpg

 

 این باغچه رنگارنگ و یه گل

59826914508915153320.jpg

چراغ در ورودی خونه دخترم

 36450904730735626208.jpg 

اینم از خونه ی حیووناش

 

09613714046340424212.jpg

دخترکم خیلی دوست داری زود بزرگ شی  رفتی یه پیش دست و چاقو اوردی و یه میوه خیالی قاچ میکردی

وقتی بهت گفتم چاقو خطرناکه  ظرف برداشتی و وانمود کردی که داری دف میزنی آخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ که در عجبم از تو چرا وقتی دف میزدی شونه هات بالا و پایین میکردی

کجا دیدی؟

 

25062706214260214332.jpg

 

بازی 36

 

امروز دوباره رفتیم سراغ انگ بازی(به قول دردونه)

چه میشه کرد وقتی دردروه میره پای کمد وسایلش و مامان مامان کنان ازم میخواد برم تو اتاق

روبه جعبه ی جادو میکنه و میگه باسی بعدی باسی بعدی

خوب منم هیچی به فکرم نرسید دیگه گفتم چی بازی؟اونم انگ باسی انتخاب کرد

اینم از انگ بازی

پنبه زدیم سر چوب کبریت و دادیم دخترک نقاشی بکشه داخل ظرف سفید

که کشید یعنی رنگا ر از صفحه پاک میکرد و طرحی خلق کرد

27115477989111960883.jpg

ماهرخ با قلم موی مامان ساز بمانند شمع ابی سوز برخورد کرد و هی فوت به جونش کرد و بوسش کرد

80745257962047620308.jpg

05017815614862161630.jpg

درنهایت همه ی رنگهای ظرف به دست و پاها منتقل شد و ما راهی حمام شدیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

بازی 35

وقتی ماهرخ مینوازد و مینوازد

امروز رفتیم سراغ اسباب بازی های خاک خورده ماهرخ

من اسباب بازی های ماهرخ واسه مدتی از دیدش دور میکنم و دوباره نشونش میدم که واسش تازگی داشته باشه

ماهرخ وقتی چند ماهه بود خوب میزد میکوبیدااااااااااااااااااااااااااااا

اما حالا خیلی رمانتیک ژست میگیره و اروم اروم واقعا مینوازه

 

 

66539888125617060854.jpg

اینم چندتا وسیله از جنسای مختلف با سایزای مختلف که خودم از شنیدن صداشن تعجب کردم مثلا چه شباهتی بین صدای سنگ و شیشه یا پیاله پلاستیکی هست من نمیدونم

اینجای قضیه یکم فان شد و با دختری خندیدیم

خندیدیم به سازای عجیب روزگار

05915037834925483831.jpg

بازی 32

روزگار بر همه خوش باشد

امروز با دخترکمان در دامان طبیعت ساعاتی گذرانیدیم به شادی و شادمانی

لحضه ای کنا رود نشستیم و بر گذر آب که همچون ثانیه های عمر جاری بود سنگ انداختیم و غم از دل دور کردیم

گرمای درون را به سردی اب سپردیم و دل با خنکای رود روان شاد نمودیم

از رودمان سنگ های زیبا چیدیم و چیدیم

از درختی که بر ما سایه افکنده بود به منزله تشکر برگ چیدیم

و خود میدانم که بد کردیم اما خواستیم  فراغتی برای اوقات کودکمان باشد چوب های کوچک هم از کناری چیدیم و دست به کار شدیم

65733987986835971056.jpg

قرار شد برای اقای پدر نقاشی اماده کنیم و او به تخت خواب محل کارش بزند و هر دم یادمان باشد

81586451509993377405.jpg

دردونه ی منی که با این دقتت داری چمن میکشی

01071958536731135038.jpg

 

با رنگ انپشتی خورشید و سبزه و ابری کشیدیم البته با انگشتان ظریف دخترک و راهنمایی های من (خدار شکر کثیف کاریاش دیده نمیشه)

گلها و ماهی ها را به سبک بیپر بیپر ماژِیکا کشید

با تکه چوب ها تنه درخت و با برگها برگهای درخت ساختیم و چند سنگی که از رود روان غنیمت گرفتیم را بر رود ابی خودمان رها کردیمو با چسب چسباندیمشااان

بازی 30 و 31+ طرز تهیه خمیر بازی

امروز ظهر یه کارایی کردیم

نه که کارستون اما ....

رفتم سراغ کتابای دردونه و دفتر وایت برد و ماژیکش برداشتم

اشکال هندسی در چپ و راست برگه کشیدم  و ازش خواستم با خطوط افقی بهم وصل کنه اولش که متوجه نشد و نقاشی کشید

رفتیم سراغ مداد و دفتر

و بعد از اون مدادشمعی

اشکال هندسی و شمارش و شکل های نظیر هم اینها ر با هم کار کردیم  بالاخره ماهرخ خسته شد و رفت

 

 

03074087090347382009.jpg

بعد از استراحت ماهرخ و یه خواب ظهر طولانی با کلی انرژی یه عصر جدید و تجربه کردیم

واسش خمیر بازی درست کردم

اما دو رنگ  خوب رنگام کم بود

13968568481490763772.jpg

 

 وای وای وای واااااااااااااااااااااااااااای چه ظریف با خمیرا بازی میکنی به خدا بهداشتی درستشون کردم مامانی

95662387833762071806.jpg

 

با خمیرا مار درستیدیم انگشتر درستیدیم النگو هم هم

 

43747149320075846929.jpg

 

عزیزم شما فقط خمیر ورز میدادی اما امیدوارم دفعه بعد بهتر از امروز با خمیرا بازی کنی البته خمیر و من پهن کردم و دردونه خوووووووب قالب مییزد  

 

80387058301727507011.jpg

 

 اینم گل مامان ساز که با تمام عشق تقدیم دخمری کرد

 

73366981906136579762.jpg

 

و یه خونه کوچولو واسه شما که داری در میزنی و میخونی: کیه کیه در میزنه

 

اعتراف:ببخشید که دخمری شتل و بهم ریختس آخه سرماخوردس

 

طوری که من خمیر درستیدم و ازش راضیم:

ادامه مطلب دیگه دیگه

ادامه نوشته

اولین رنگها و هندسه

سلام یادتونه چند تا پست قبلی گفتم ماهرخ دایره مثلث و لوزی میشناسه

خوشحالم که الان دیگه مربع ر هم میشناسه و میگه ابعبع

و حتی سعی میکنه مثلث ر بکشه

عزیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــزم

واااااااااااااااااااای یادمه یه روزی سردرگم بودم از اینکه کی و چطوری رنگها ر با دخترم کار کنم و اون یاد بگیره

پس به رنگ انگشتی و ماژیک و کارتای دید آموز پناه بردم و خوشبختانه ماهک من الان چهار تا  رنگ میشناسه

مشکی قرمر آبی و کمی صورتی

عزیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــزم

خیلی خوشحالم

بازی 25 و 26 و 27

سلام

با یه جمعه پر بار ،در اوج تنهایی اومدیم

از صبح امروز ،جمعه، تا فردا من و دخترم تنهاییم

واسه همین به میل خانم خانما چند تا بازی انجام دادیم

اولین بازی:

چسب بازی:

راستش من دوست دارم ماهرخ طوری بزرگ شه که قدر داشته هاش بدونه به هر بهونه و دلیل کوچیک وسایلش دور نندازه و از اونا مراقبت کنه

بهمین خاطر هر بار که کتابی پاره میشه یا اسباب بازی خراب میشه تا حد امکان اونا ر در حضور خودش و با کمک خودش تعمیر میکنم که یاد بگیره هر بار خراب شدن یک تجربه در خودش داره

امروز ماهرخ کتابش پاره کرد و با هم اونو درست کردیم و ایده بازی ۲۵ به ذهنم رسید

این شد که چند تا شکل از روزنامه بریدم و دادم ماهرخ جون تو دفتر کارش با چسب ماتیکی و چسب نواری بچسبونه

ماهرخ از این بازی خوشش اومد

04121347596368329837.jpg

 

 

30120383644714691602.jpg

و در نهایت صفحه پر شد و دخترک مان در چسب میبنده

**************************************************************

مدتی هست که اماده شدن ماهرخ واسه یادگیری زبان  دوم ذهنم مشغول کرده

از کجا و چطور شروع کردن و سن شروع اموزش  زبان دوم

تا اینکه بعد از کلی تحقیق فهمیدم اموزش زبان دوم که البته باید در غالب بازی باشه نه آموزش مستقیم ،بهتر از همون بدو تولد شروع بشه

اونم با تقویت مهارت دیداری و شنیداری و لامسه و ....

من اعتراف میکنم که دیر اقدام کردم اما خدا ر شکر که بالاخره یه کارایی ر شروع کردم

واسه اموزش(مهارت) شنیداری همون آهنگ های شعر کوتاه زبان و فیلم های کوتاه مناسبن که من هنوز اهنگی پیدا نکردم

اما ۱۰ تا دی وی دی انیمیشن خیلی خوب به اسم  peppa pig از سایت نهال کودکی خریدم که هم اموزشی هست هم از رنگ هی شاد و زنده تو ساخت  انیمیشن استفاده شده و خیلی روان صحبت میکنند و دی وی دی های your baby can read

امیدوارم هر چه زودتر اهنگ های کوتاه هم پیدا کنم

واسه اموزش (مهارت) دیداری پازل های فومی حروف بزرگ انگلیسی ر خریدم و اونا ر روی در یخچال چسبوندم و هر از گاهی به میل ماهرخ جون اونا ر مرور میکنیم

و امروز هم حروف سایز بزرگتر آوردم و چیدیم و با اونا واسه دخمری قصه گفتم و تو قصه نام حروف ر هم میگفتم

 

86872133674260973551.jpg

چون قصه بود ماهرخ همونجا دراز کشید

*****************************************************

خونه بازی:

بلافاصله بعد از بازی قبلی ماهی خانم رو به من به پشتی ها اشاره میکنه و میگه خونه خونه بازی

هیچی دیگه منم پا شدم واسش خونه ساختم و اونم رفت تو خونش و با عروسکش بازی کرد

 

15820649346832957198.jpg

 

قربونت برم که اینقدر لطیف و مهربون با عروسکت حرف میزنی

34707768711769266201.jpg

 آخ آخ آخ مامان سقف خونم داره میریزه این چه خونه ایه

قربون ذوق کردنت بشم من من من فقط من

05312525833863986554.jpg

ماهرخ:

واااااااااااااااااای اوفتاد مامانی مامانی اووووووفتاد 

قربون اون حرف اووووووووووو رو لبات بشم که میگی اووووووووفتاد

********************************************************

بعد از اولین ویرانی یه خونه جدید ساختم با سقف محکم تر این بار سقف از جنس دیوار بود یعنی پشتی بزرگ

اما قلقلی خانم سقف خراب کرد و خونه تبدیل به سرسره شد و در مرحله بعدتر تبدیل به سطح شیبدار واسه رفت وآمد شد

هر بار که از اون شیب میومد پایین به سبک خودش تا ده میشمرد

 95938326323549047443.jpg

و بعدتر از اون زیرش یه خونه شد و ماهرخ رفت و اونجا خوابید

ماهرخ:

من اینجا بوخوابم،اینجا خونه خودممه،مامان مامانیییییی من بوخوابم

26891355361463587261.jpg

 

 

و در نهایت از اون بالا پشک میزد

 

93887065745873728386.jpg

 

بازی 22 و 23

عزیزم

دختر نازم

دیشب خسته ی خواب بودی اما از ماژیکات دل نمی کندی و رو روزنامه نقاشی می کشیدی

از من خواستی واست گل بکشم منم تو حاشیه ی روزنامه با ۱۲ رنگ ماژیکت دونه دونه گل کشیدم و رنگاش بهت گفتم

تا اینکه امروز شما تو دفترت یه طرح کشیدی و وقتی ازت پرسیدم این چیه گفتی گل!!!

منم به نقاشیت نگاه کردم و دیدم جدی جدی گل کشیدی

به بابا نشون دادم و زد تو ذوقم ،گفت:این شانسی دراومده اگه دوباره کشید قبول

منم گفتم که دختر من گل کشیده و ازت خواستم که بازم واسم گل بکشی و تو طرح های بعدی کشیدی این بین دایره های ریز و درشت و وامضا هم میکشیدی

قربون انگشتات بشم من

خوشحالم که بابا حسن تسلیم شد

75867914219259440108.jpg

 

06450277408498728685.jpg

  

30912788839709113102.jpg

و این شد اولین نقاشی مفهومی و موضوع دار دختر نازم

****************************

یه بازی دیگه که خیلی دوست داری و مربوط میشه به نقاشی کشیدن

دور کشی هست

دور دست و دور پا

این کار هر روز انجام میدی و واسه یه مدتی سرگرم میشی

بازی 19

دخترم امروز  با بابایی چند تا بازی انجام داد

یکیش بازی لگو بود تا قبل از این ماهرخ علاقه ای به لگو نشون نمیداد امروز تصمیم گرفتم یه حال و هوایی به اسباب بازی های پراکنده نباتمون بدم که لگو ها هم جزء اونها بود اما نباتمون پرید و چند تا برداشت واسه بازی بابایی هم از راه رسید و با هم بازی کردن

بعداز این بازی رفتن سراغ توب بازی تو خوووووونه با شوتای مردونه ی آقای پدر

با هم نقاشی کشیدن و رقصیدن و خلاصه اینکه دخمری امروز با بابایی کلی کیــــــــــف کردن

 

57759619792187071308.jpg

 

بازی 16

با با حسن واسه دخترم از کارگاه ام دی اف دوستش چند تا بلوک رنگی آورده که خیلی خوبه و کارای زیادی میشه با اونا انجام داد مثلا :

برج میسازیم البته من میسازم جوجه خراب میکنه

بلوکا ر رو هم میچینه

و دامینو میچینم و ماهرخ خراب میکنه و کلی لذت میبره

260320122325.jpg

 

 

اینم از دامینو ما

در آینده نه چنداد دور میشه از رنگها واسه رنگ شناسی و شمارش و کلی کارای قشنگ قشنگ استفاده کرد

 

 

بازی 12 و13

سلام

وای که دو تا جزغاله دق دادن منو

هر کاری میتونم انجام میدم که این خاله و خواهرزاده سرگرم شن

دارم از زهرا میگم که چند روزی میشه اومدن نیشابور و تا عروسی فاطمه هستن

این دو تا بچه کششششششششششششششششتن منو

امروز از ۲ تا بازیمون عکس گرفتم و گفتم بزارم

36262710384560639431.jpg

 

تو این بازی شیطان رجیم تو گوشم  زمزمه هایی کرد مبنی بر اینکه این دو تا جقله ر بنداز تو صندوق در روشون ببند

تا یه جایی به حرفش گوش دادم امما ییهو وجدانم قلنبه شد و یه بسم الله گفتم و تصمیم گرفتم یه بازی باهاش انجام بدم

و سناریو بز بز قندی پیاده کردیم

دو تا ببیی رفتن تو صندوق و من گرگ شدم

هی در زدم و این دوتام راحت درو وا میکردن و منم میخوردمشون

 

75724761473386092687.jpg

 

اینجام روی توپ کلی چسب کتاب چسبوندم و دادم ماهرخ و سعی میکرد چسبا ر از توپ جدا کنه وقتی از توپ جدا میکرد بدستش میچسبید با دندون از دستش جدا میکرد به دندونش میچسبید تا اینکه از من کمک میگرفت

بازی 11

امروز خواستم با ماهرخ یه بازی رنگی راه بندازم اما نمیدونم چی شد که فقط از یه رنگ استفاده کردم اونهم ابی

اخه ماهرخ همیشه تو شعر یه توپ دارم قلقلی به رنگ ابی اشاره میکنه خواشتم که این رنگ ببینه و باهاش بازی کنه که دفعه بعد که تو شعر ابی گفت واسش علامت سوال پیش نیاد

اول که رنگ انگشتی اماده کردم و ۳ عدد سیب زمینی کوچولو ر با قالب شیرینی پزی قالب زدم

و به ماهرخ دادم که بازی شروع کنه استقبال خوبی نکردماهرخ کار با فلش کارتا ر ترجیح میده اما طبق گفته اقای سلطانی من دخالت نکردم

رفتم آشپزخونه که حبوبات و ماکارونی فرم بیارم واسه بازی(با الهام از ماریا مونتسوری) دیدم یکی از سیب زمینی ها نابود شده و ماهرخ نوشجان کردن(ماهرخ به خوردن حبوبات ریز و گیاه خام علاقه فراوان داره)

 

92567550915967937204.jpg

 

 

واسه حبوبات یکم دخالت کردم و بهشش گفتم باید اونا ر رنگی کنه و بپاشه روی برگه اما دوست داشت بخوره و با دو دست میرفت تو رنگ انگشتی و میکشید روی برگه هاش

 

36547607661529025462.jpg

 

 این هم بازمانده سیب زمینیها که از چنگ ماهرخی جون سالم دربردن

 

81635485530748033525.jpg

 

ماهرخ یه تسبیح پیدا کردو با راهنمایی کوچیک من زد تو رنگا و میکشید روی دفتر

و باز هم با راهنمایی من ببیی سفیدش رنگ کرد و کف پاهای ببیی ر رنگی کرد و بر پخنای دفتر دوید و اینم آثارش:

                                               75506785559463855636.jpg

 

44199156628754565037.jpg

 

88807418405997367196.jpg

و در نهایت ثبت این شاهکار تو دفتر نقاشی ماهرخ که قرار یادگاری نگش دارم

دست و پای کوچولوی ماهک من

بازی 9 و 10

امروز صبح تصمیم گرفتم به کارای خونه برسم

شروع کردم به انجام کارای روزمره کم کم یه سری موج منفی اومد سراغم و همین که متوجه شدم دارم بار منفی دریافت میکنم و ممکن بداخلاق شم کار گذاشتم کنار و شدم دوست ماهرخ یه مامان فاطمه ی کوچولو

خواستم با ماهرخ یه بازی راه بندازم و رفتم سراغ روزنامه باطله های وسط خونه که تا چند دقیقه پیش قرار  بود برن تو سطل زباله

سعی کردم یه سری پوشال کاغذی درست کنم

روزنامه ها ر خیلی باریک تا زدم  قیچی میکردم

ماهرخ با دقت خیلی زیاد به کار من نگاه میکرد پلک نمیزد فک کنم دوست داشت امتحان کنه اما این کار واسش زود ه

یه پیاله اب با رنگ خوراکی اماده کردم روزنامه ها رو پیاله اب گذاشتم واسه ماهرخ و اومدم خونه و یواشکی نگاش کردم

من انتظار داشتم که ماهرخ ابها ر با روزنامه ها قاطی کنه و خمیر کاغذی درست کنه اما ماهرخ کارای دیگه ای انجام داد دوست داشتم برم و خمیر درست کردن بهش یاد بدم اما طبق گفته های آقای سلطانی نخواستم بازی یه بازی مخرب شه و تکرار داشته باشه پس فقط نگاه کردم

در نهایت دختر همسایمون که ۶ ساله هست اومد و از من پرسید با اینا چیکار کنم منم ازش خواستم خمیر کاغذی درست کنه و اونم انجام داد و خوشش اومد

 

30637548259972206529.jpg

 

84819637405004218253.jpg

 

 

وقت نهار رسید و منم که میخوام از گفته های آقای سلطانی  واسه بازی با دخترم  استفاده کنم  سعی کردم تو آشپزی هم یه بازی با ماهرخ انجام بدم

جعبه چوبی دستمال کاغذی برداشتم ۵ تا گوجه شستم و گذاشتم توش از ماهرخ خواستم که این گوجه ها ر یکی یکی پیدا کنه از سوراخ جعبه دراره و بشمره بمن بده (پیدا کردن ـ تلاش واسه دراوردن ـ شمردن) 

و دخمری تا ۴ روون میشمرد اما ۵ امروز یاد گرفت

قربون دستای کوچولوت بشم مممممممممممممممممممممنننن

96795856804298937152.jpg

 

42591848454734418033.jpg

 

در نهایت یکی از گوجه ها شد لقمه ی ماهرخ خانم

بعد از این کار ۳ تا لیوان آب مختلف با اندازه های مختلف از اب جلو ماهرخ گذاشتم و دو تا چنگال بدستش دادم و شروع کرد با اهنگ زدن و منم میخوندم و کلی رقصیدیم و شادی کردیم و همین طور هم کار آشپزی تموم شد

دیگه از موج منفی خبری نبود

ماهرخم دخترکم ازت ممنونم که هستی  که اومدی و باعث جنب و جوش من شدی

بازی 7

این یه پازل بابا ساز هست که واسه دخمری درست کرده

اینجا دخمری سعی داره با مداد شمعی رنگشون کنه

56707632535859003337.jpg 

اینم نتیجه کار بعد از دبزاین

85258568181279351224.jpg

بازی 2و3

گفتم که میخوایم یه کارگاه بازی کوچولو راه بندازیم

امروز با رنگای خوراکی سه تا لیوان آب رنگارنگ درست کردم و چون ماهرخ عاشق آب بازیه کلی آب بازی کرد حتی خودمم کیف میکردم ماهرخ هر لیوان رنگی بارها توی یه لیوان خالی میریخت از این لیوان به اون لیوان، این بازی باعث میشه هماهنگی چشم و دست بالا بره 

44470823724419161729.jpg

ماهرخ وقتی لیوانای رنگی رنگی دید هی گفت چایی چایی

تا اینکه بالاخره با قاطی کردن همه ی رنگا یه لیوان چایی درست کرد

 

83239168955648176338.jpg

 

از اونجایی که ماهرخ پسر عموی منو خیلی دوس داره و هر وقت بهش میگم کجا بریم میگه یاسین،امروز وسایلمون آماده کردیم و رفتیم خونه یاسین یا به قول ماهرخ که گاهی میگه ناسین

این پیاله ها که میبینین  رنگ انگشتی های مامان ساز که با ماست و یه کم آرد و رنگ خوراکی درست کردم

واااااااااااااااای که این بچه ها و حتی ما بزرگا چه کیفی کردیم

  

98999676391556133525.jpg

 

77745515182053779580.jpg

بعد از اینکه ماهرخ و یاسین رو برگه با دستاشون مثلا نقاشی کردن و از اینکار خسته شدن چند تا سنگ آوردیم و رنگار ریختیم رو شون یه کار ابر و باد خوشگل درست شد یادمه ما وقتی راهنمایی بودیم ابر و باد رو برگه درست میکردیم

22736404794811527114.jpg
 
 
 
این هم از رنگا که با هم قاطی شدن و اینقدر خوشگل خوشگلن 
 
54796608600848965008.jpg
 
 

درنهایت نفری یه بار کف دستمون زدیم به استخر رنگی رنگی و گذاشتیم رو برگه خشک شه که باد اون برگه ها ر برد

  68057265538940938783.jpg

یاسمین فقط ماست میخورد  عزیزم یه سال و ۲ ماهشه