دیالوگ16 +فرهنگ لغت

 

 

دیروز به ما گفتی

من که عروس شم تو ر دعوت نمیکنم

وقتی عروس شم تنهایی میرم تهران خونه بی بی جان تو تنها بمونی

میگم تو که عروس شی با شوهرت باید بری نه تنهایی

میگی:تنها میرم چون بزرگ شدم که عروس شدم

 

 

 

و عصرش گفتی:مامان بگم طلاق چیه؟!

گفتم بگو

و تو :وقتی زن و شوهر ااا از هم جدا میشن

 

من:خوب چرا جدا میشن

تو:خوب همو دوست نداشتن

من:به نظرت باید چیکار کنن؟

تو:خوب همو دوست نداشتن که جدا شدن دیگه

من:این خوبه؟!

تو:نه آخه بچشون تنها میمونه ولی اونام که همو دوس ندارن

 

 

 

فرهنگ لغت:

شیز ال ئی:شیش ضلعی

 

 

این روزها عجیب شدی

ما را هم به سرزمین عجایب میبری

 

نمیدانم انچه می خواهی بدانی را

 

اگر هم بدانم فهماندش بر تو را نمیتوانم

 

بعد از آسمان و ابر و خورشید

 

از خدا میپرسی

ماهرخ:مامان خدا چجوری درست شده

من :(با کلی تعجب،نمیتونم ،نمیدونم به زبون بیارم و فقط میگم خدا درست نشده همیشه بوده و هست)

شاید اشتباه باشد اما هوا را مثالش کردیم که تو هم درک نکردی و باز هم پرسیدی

 

کتابی داشتیم که درکش برایت سنگین بود

خواندیمش

خودمان که برای اولین بار خواندیم مو به تنمان سیخ شد و چه زیبا از عظمت خدا میگوید

کتاب سوال، سوال چه کسی داده به گل این همه رنگ؟

نام کتاب :

سوال، سوال چه کسی داده به گل این همه رنگ؟


نویسنده : مارکوس فیستر
شاعر : اسدالله شعبانی

ناشر : شهرتاش

 

خواندیم هر برگش ما را به حیرت می انداخت

صفحه اول ش عکس لوبیایی هست که جوانه زده و نویسنده میپرسد چه کسی گفته به بذر که بروید ...

صفحه بعد از هسته ی سیب تا درخت سیب را نشانه گرفته

از ماموریت هسته سیب در دل مهربانش میگوید

 

و در صفحه ای از ابری که میبارد بر ما

میپرسیم

این سوالات را از یکدانه ی خردسالمان

و میگوید ابر میبارد چون ابر است

میپرسیم چرا سنگ نمیبارد

میگوید خوب سنگ است و نفهم !!!!

اما ابر میفهمد!!!

 

 

 

 

تویی دیگر چه کنیم هنوز سوالش به حول قوه ی خود پایدار است

 

 

 

 

پ ن:

 

هرگز به جهانبینی تو کاری نداشتم نه از شادیش گفتم نه از غضبش

که ندارد غضب

آنچه هست در دل ماست

 

اما رحمن و رحیم بودنش را نشانت دادم بی نام

بی اشاره

باشد که بعد از دیدن عظمتش خود به نتیجه برسی این همه رحمانیت و رحیمی از کجا نشات گرفته

و خود سرچشمه اش را جویا شوی

گاه...

 

کاهی ست دیگر!

گاهی ست...

و نه بیشتر!

 

این گاه را به آن کاه نسپاریم

 

 

 

 

پ ن:

از خودم به خودم

 

پ ن2:

شادیم

دنیاشاد باشد

دیالوگ15

مشغول بازی هستی

نگات میکنم

 

ماهرخ:چرا این طوری نگام میکنی

من:چون دوستت دارم

ماهرخ:میخوای قیافم یادت نره؟

من:اره

ماهرخ:خوب دایرم دیگه

 

 

 

یعنی در  اینده ی زود ما اگر دلتنگ نو گلمان شدیم باید به دایره ها نگاه کنیم؟!

 

 

یه استثنا:

بعد و برق=رعد و برق

آتارمِنا=اپارتمان

شازده کوچولو میگوشیم با صدای احمد شاملو

با دردانه مان