اولین خرابکاری ماهرخ

واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای

گیسام بکنم

خودزنی کنم سر به دیوار بکوبم

جییییییییییییییییییییییغ بزنم دلم خنک نمیشه که نمیشه

واسه نیم ثانیه کنجکاوی دخترک من موندم و یه لب تاب با سی دی رام  اویزون

مثل بچه ها که از گوش عروسسکشون میگیرن و کشون کشون پاهای عروسک زمین جارو میزنه لب تاب منم سی دی رام ش زمین جارو میزنه

خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

خود  وروجک هم که زمزمه ی سرماخوردگی سر داده

وای به این روزای من

بر ما گذشت

دنگ..،دنگ..


ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ.
زهر این فکر که این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من...
لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت ، نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز

 

 

 

 

۲۵ سال بر ما گذشت 

تلخ و شیرینش نمی دانم

من میدانم فقط میدانم هیچ تلخی شیرینی همپایی دخترک را در ۲ سال گذشته و n سال اینده بر من تلخ نمی کند

با جمعی کوچک و دوستانی عزیز اغاز ۲۶ و پایان ۲۵ را با سرخابی کیک جشن گرفتیم

و فوت کردن دخترکانمان ۲۵ ی که گذشت و شیرین کردیم دهانمان را به اغاز روزهای جدید

 

روزگار بر همه خوش

 

52745806217952363426.jpg

بازی 45

با دستانی پرتر از خالی

مروری میکنیم بر روزهای عادی با بازی های تکراری و کمی شاد

فقط بازی طوری که دخترک اگر دوست داشت هرچه که میخواهد ببیند و بیابد بدون هیچ اجباری فقط سرگرمی

اما نه خالی تر از هیچ

 

عکس پرچم کشورهای مختلف ر خریدم گفتم حالا باشه یه روزی لازم میشه

به روزی نرسیده دخترک از کنجکاوی  داشت نابودشون می کرد گفتیم نابود نشده به یه دردی بخورن

چسبوندیم به ماشین لباسشویی که هیچ کاربردی نداره و این تنها  بهانه استفاده از اون بود

 

چسبوند و من اسم کشورا ر گفتم و تکرار کرد

چی هست و از کجا اومده ر به اینده ی دور محول میکنم فقط خواستم که ببینه و بشنوه و مخصوصا بچسبونه

 

76006340801401106001.jpg

و ایران در مرکز 

75696477898884661254.jpg

 خوب دیگه اینم یه کلاه

فقط واسه یاداوری به دخترک که اینها هم هستن میتونی با اونا بازی کنی به جون خودم 

95578647754384155712.jpg

دخترک عاشق عروس شدن و این حرفاس گفت دامن درست کن

ساختیم اما مرغوب نبود و با هر بار رقصیدن دخترک از هم میپاشید

54842571194356267205.jpg

و هرمی که دوست داشتم بسازه و استقبال کرد و ساخت

واسش قرقره خریدم با دو پایه کلی تک قرقره رو هم میسازه خوشحاااااالم

33813052615607759318.jpg

اینجا حروف انگلیسی و چهره ها ر میچسبونه

فقط دست ورزی بیشتر از این هرچی دوست داشت

30142779345201421367.jpg

 

پ:

دیروز نقاشی کشیدی به سبک گذشته

واسش جیب هم کشیدی خوب قلنبهجییییییییییییییییب

بازی 44

امان از این ثبت نکردن بازی ها

مدت زیادی هست که ماهرخ تقریبا ادم میکشه

طوری که من دو دایره  واسه سر و بدن

و ماهرخ اعضای بدن ر کامل میکنه

یه روز همین کار کردیم و من سخت غافلگیر شدم از این دختر

تقریبا روزایی که دیگه کامل جیشش ر میگفت و میبردمش دسشویی واسش سر و بدن کشیدم و ماهرخ کاملش کردد تقریبا شبیه نقاشی پایین اما اجزای صورت به این واضحی نبود متاسفانه از اون اثر موندگار عکس نگرفتم و اگه شد یه روز میزارمش

خط خطی های بین دو پای نقاشی واسم علامت سوال شده بود

ازش خواسم نقاشی ر توضیح بده و کاشف بعمل اومد که اون خط خطی ها جیش  هستش  

75349271190670323596.jpg

 

اینم از دخترمون که بدون هیچ کمکی از من خودش ادم میکشه یا صورت یا اجزای اون فک کنم این شخصیت متعجب هستش

 

81689226083791203964.jpg

و این شخصیت عصبانی

 

35669549663492265708.jpg

اخه همون خیلی قبلنا (اوایل مردادماه)هم من  واسه سرگرم کردن ماهرخ تو قطار یا ماشین یا ...کف دستش نقاشی میکشیدم و دخترم با مشت و باز کردن دستش با اونا بازی میکرد

بعدتر تصمیم گرفتم از انگشتای ظریفش هم استفاده کنم

روی ۵ تای اونا ۵ حالت چهره میکشیدم و روی ۵ تای دیگه اعداد

ماهرخ حالتای چهره ر خیلی دوست داشت و اثر اون بازی ر تو نقاشی های امروزش میبینم

دوست دارم مامانی

بازی 43 و دیالوگ7

سلام

مدت زیادی هست که بازی جدید انجام ندادیم و فعالیتای قبلی تکرار میشن

*********ماهرخ و مورچه ها*******

این بازی بدون دخالت مامان انجام شد

 

خونه جدید مورچه داره مورچه هایی متوسط نه ریز و نه درشت

سخت مشغول اشپزی بودم که ماهرخ با فریاد گفت:مامان داره راه میره

چی؟

مورچه!

مدتی نگاش کرد و وانمود میکرد ازش میترسه(اره جون خودت ،منم باورم شد؛ شیطون بلا)

منم مشغول تر از مشغول

مورچه از روی سرامیکا اومد رو قالی و باز فریاد ماهرخ که میگفت از خونمون برو بیروووووووون مامان اومد خونمون

فقط قالیا خونه ی ماست

رفت و یه کارت پستال کوهنوردی اورد و گفت میخوام بردارمش

منم تشویقش کردم که افرین تو میتونی

مشخص بود که موفق نمیشه

اهمیت ندادم تا اینکه ازم کمک خواست مورچه ر گذاشتم روی کارت

که یه طرفش قله ی علم کوه و اون یکی صفحش  خونه ای زیبا تو کلاردشت واسه استراحت کوهنوردا بوذ

مورچه رفت روی سقف خونه و یا میرفت روی دیوار و یا اینکه روی سبزه ها قدم میزد

مثل یه شخصیت زنده تو کتاب قصه بود واسه دخترک

وقتی رفت رو بوم خونه ماهرخ میگف:بیا پاین می خوری زمین پات اوف میشه

خیلی جالب بود

بعد با دست مورچه ر برداشت گذاشت روی قله رو ابرای تو اسمون و کلی کیف میکرد

مورچه میومد پایین و دوباره با اجبار ماهرخ قله ر فتح میکرد

 

متاسفانه عکسی ندارم شرمنده

بعد از اون میرفتیم بیرون که بازم فریااااااااااااااااد مامان با دخخخنش (دهنش) میبره

چی مامان؟؟

مورچه!!!!!!!

مورچه بیچاره داشت واسه زمستونش غذا جمع میکرد

و من به دردونه توضیح دادم

*****************************

این روزا یه حشره ماهرخ میگزه و به خیال دخترک پشه هست

وقتی  گله از سوزش گزیدگی میکنه میگم:گوشش میکنم

میگه:نهههههههههههههههههههه پشه گیناخ (گناه)داره

ترانه خونی_ دیالوگ 6

ترانه خونی دردونه:

چینه چینه دامنت

بعد از نسترن هیــــــــــــچچی دیگه برام نگو هیــــــــــــــچچی دیگه برم نگو (بعد از نسترن هیچی دیگه برم نمونده)

الاکلنگ تیشه دوست دارم همیشه

 فکرای بکر دردونه:

دیروز ۲۵ تااااااااااااااااااااااااا مهمون داشتیم و سخت مشغول

خواستم در رب انار باز کنم که دردونه متوجه تلاش بیهوده ی من شد و همون طور که در ارامش انار نوش جان میکرد با جدیت رو بمن گفت:

نمتونی باس تنی؟؟

گفتم اره!

گفت:سیفتهههههههههههههه؟؟؟؟؟؟ (عاشق اون کشیدن حرف اخر کلماتتم)

گفتم: بله

گفت؟دسمال خیس تُن باز تُن

سر تا پایش را بلعیدییییییییییییییییییییییم با جیغ و دادو فریاد

یه اولین بامزززززه *************************************************************

موقع شام با صدای بلند دختر برادر شوهر که با فریاد  دوید سمت من و گفت خااااااااله ماهرخ!!!!!!!!!!!!!

چنان مثل فنر جمع شده پریدم و رفتم سمت ماهرخ که همه ی مهمونا نگران شدن

دیدم دردونه رفته wc البته با کفش  و دخترک بزززززززرگ شده و منم خوشحال دوباره قورتش دادم

این اولین باری بود که دخترم با رعایت همه چی تنهایی میرفت wc

اندر احوالات2

نیستیم و این نبودن بر ما بسیار سخت میگذرد

دخترمان روز بروز شیرین زبان تر از قبل می شود و این نبودن اینترنت و حافظه نابود ما ثبت این زیبایی ها را بر ما سخت کرده

به امید زودتر اینترنت دار شدنمان

 

 

اندر احوالات

آخیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــش

تموم شد

بالاخره جابجا شدیم

رفتیم یه خونه جدید

خدا به همه ی بی خونه ها خونه بده

خدایمان را شکر حسابی ما که راضی هستیم

یکم کارا رو روال بیافته دوباره شروع می کنیم که برای 2 تا 3 سالگی خیلی نقشه داشتیم اگر از یادمان نرفته باشد