$$$$$$ >>><<<<====+++
چرا این روزا عدد و رقم حرف اول زندگی میزنه
نه فقط در مورد پول
حتی وقتی درباره ی شخصیت کسی قضاوت میشه اولین ملاک سنشه
متراژخونه
تعداد بچه ها
قد و وزن و ......
چرا؟؟؟؟؟؟؟
چرا زمان از دست رفته ر تو محاسباتمون جا نمیدیم
اما زمان نیومده ر کانتر میندازیم
واسه روزای دور بودن عدد نمیزاریم،نمیشماریم
واسه وعده های با هم بودن استخاره میگیریم
چی شد یهویی ؟؟!!!
از چی در میریم؟
به چی برسیم؟
آخرش کجاس؟
این "آخرش "که میاد تن آدم میلرزه،خدا همه ر بیامرزه
همه جا بررررررررررررررف
از برف نیشابور در رفتیم به کولاک تهران نشستیم
یه وقتایی تو!
دلم گرفت اینقد بزرگ بودم مامان بودم
یه حال و هوایی عوض میکنیم و دخترک رشته ی کار ر دست میگیره
میشم دو ساله
میشم مریض رو به موت
میشم دزد فراری
همه چی میشم فقط شما خانم باش مامان باش دکتر باش پلیس باش
بزار بچگی کنم
من چند سال برمیگردم عقب و یاد خاطرات
شما م برو جلو تخته گاااااااااااااااااااااااااز ببین اون آینده چه روزایی منتظرته
*************************
خودم میسپرم به دختر ۲ سال و چن ماهم
بدون هیچ غر و لندی
اگه هزار بار بگه پاشو بریم دکتر، مغازه و ..... تو چند ثانیه پامیشم ،میشینم ،میمیرم،میخوابم
بچه میشم تنبلی میزارم کنار
فقط میخوام غرق کودکی شم
خیلی تمرکز میخواد
بچه ها تو بچگی راحت بزرگ میشن
اما بزرگا تو بزرگی سسسسخت بچه میشه
پس این کودک درون من کجااااااس؟؟؟؟!!!!
به ماهرخ که خوش میگذره
خیلی دوس داره این بازیا ر
منم دوست دارم
دوست تر دارم با ماهرخ بودن از جنس خودش
تو شاد باش من مست میشم از لبخندت
سرمست تر تر تر میشم از رضایت توچشمات
بازی 52
بازی های زیادی میشه با این مکعب های چوبی انجام داد
پدر و دختر میشینن و کلی بازی میکنن
از جمله:
دخترک اینجا یه خونه ساخته
یه آدم کنار خونه
یه گل که تو دستشه
و یه درخت سمت چپ تصویر
اینجا یه ستون ساخت و رفت چسب حرارتی آورد و یه الا کلنگ ساخت و پدر هم الا کلنگ بازی کرد خخخخخ
یه خونه شیروونی