تولدانه
تو میتازی و مینازی
پس بناز و برقص در سمفونیک عاشقانه پاییز
باشد که طلایی باشد مهر بر من
پ ن
تولدانه امسال درست روز عاشورا بودکه ما فردایش یک دورهمی کوچک داشتیم
تو میتازی و مینازی
پس بناز و برقص در سمفونیک عاشقانه پاییز
باشد که طلایی باشد مهر بر من
پ ن
تولدانه امسال درست روز عاشورا بودکه ما فردایش یک دورهمی کوچک داشتیم
پاره پاره
به تنوع روح
نفس را در پی هر قفس
رازی نشست
پیراهن های سوخته از نفس ها
برزخی شدند بر گهواره ی قفس ها
...
فصل حقیقت
به دامان شریعت
تازه شد
با تولد...
سازه پر اوازه شد
...
حدیثی خاموش
از چرخه ی این غوغا شکست
بنده از ترس ...
به غوغا دل بست!
...
دنیا ...
این صیاد تازه نفس
در کمین غوغای بنده نشست
بنده چون صیدی
به صدباره...
به این چرخه شکست...
فریبا مطاعی
به اندازه ی هر ثانیه بودنت مادری را بدهکارم
این دوران طلایی را بر من طولانی تر کن
میخواهم تا می شود بدهکارت شوم
مادری را بدهکارم ،که این مقدس را بجا نیاوردم
بر من ببخش هر گره ابرو را،هر انگشت اشاره و بیدااااد گری اژدهای درونم را
که تو را چون هر معصوم مطهری رنجاندم
این چهار سال را بدهکار توام ،باش تا آخر عمرم را بدهکارت باشم
این دین را بر خود دوست دارم سنگینی اش شانه ام را می اندازد اما بودنت مرا محکم میسازد
باش و بودنت ، دوران طلایی عمر را بر من هموار می سازد
تو!
جوانی منی،آنچه از کف من میرود و در تو بیدار می شود
تو
اینه ی جادویی من هستی
چشمان تو آینه ی جادویی من هستند
جوانم میکنی ،هر صبح که خود را بر آینه ی چشمانت شروع میکنم
روان میشوم بر ثانیه های عجول
دستانت مخملیست که میبرد از دستانم زبری روزگار را
بودنت را شاکرم
چه خوب که هستی
یه دونه خواهر
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای بچه ها ترکوندن
البته خواهر نازدونه ی ما شب کریسمس دنیا اومده اما چند سال بخاطر مناسبتای مختلف تولدش جابجا میشه
تولدت مبارک خواهر زمستونی
همیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه بخندین
بعد از فوت شمع همه پراکنده شدن و رفتن سراغ بازی و شکمو دختر ما هم, این طور بجون کیک افتاد
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ.
زهر این فکر که این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من...
لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت ، نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز
۲۵ سال بر ما گذشت
تلخ و شیرینش نمی دانم
من میدانم فقط میدانم هیچ تلخی شیرینی همپایی دخترک را در ۲ سال گذشته و n سال اینده بر من تلخ نمی کند
با جمعی کوچک و دوستانی عزیز اغاز ۲۶ و پایان ۲۵ را با سرخابی کیک جشن گرفتیم
و فوت کردن دخترکانمان ۲۵ ی که گذشت و شیرین کردیم دهانمان را به اغاز روزهای جدید
روزگار بر همه خوش
مراسم تولد دوسالگی ماهرخ ر با دعوت از همکاران عزیز آقای خونواده در محل کار اقای خونواده یعنی ایستگاه مرکزی اتشنشانی برگزار کردیم و بســــــــــــــــــــــــیار خوش گذشت و جای همه خالی
دوستان:
مراسم ناخنک زدن به کیک به به
کیک قاچ کنووووووووووون
ماهرخ و کیک ماشین اتشنشان که عکس یکی از ماشینهای سازمان اتشنشانی هست
فوووووووووووووووووووووووووووووووووووت
و دردانه اتشنشان کوچکم، با لباس نجاتگر و کلاه
تم=تم آتشنشان
درود و صد درود به همه ی روزای زرد و نارنجی و قرمز پاییز
و بازم ۲ تا ۲ پشت سر هم که میشه ۲۲ و ۲مین سالروز تولد ماهک من
امسال ماهرخ خیلی خوشحال بود و هر بار که من وسایل تولد ر تهیه میکردم کلی شادی میکرد
و حتی گاهی رشته کار بدست میگرفت و به من کمک می کرد
عزیزم اینجا ریسه ها ر پانچ می کنی
و اینجا واسه ساختن شرشره ها کمکم میکنی
از اقایان رجبی و صفادل بسیار سپاسگزاریم
واسه تزیینات خیلی زحمت کشیدن
بالاخره که دختر نازم موفق شد درست و حسابی راه بره و من خیلی خوشحالم
دیشب خونه ی ما ولوله بود ولوله که چه عرض کنم
کلی شادی و خوشحالی
حالا میگم چرا؟
دیشب واسه دخملی جشن قدم گرفتم البته یه جشن کوچول موچولو
مهمونای دخترم عمو حید ارمز و خانواده... عمو رضا ارمز و خانواده (نیاز به توضیح داره)و عمو سعید مهاجر و خانواده که این عمو ها دوستان خوب خانوادگی هستن و عمو محمد و خانواده که عموی واقعی هستن
و اما بریم سراغ توضیحات در مورد عمو رضا و خاله سارا
دیشب همه متوجه شدیم که تو دل خاله سارا یه قلب کوچولو داره میتپه و این بهترین خبر بود شیرینیشم خوردیم
همه خوشحال شدیم آخه خاله سارای دخترم بهد از 18 سال زندگی مشترک میخواد مامان شدن تجربه کنه و این خیلی خوبه
تبرییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییک سارا خانم و آقا رضا
و اما جشن قدم ماهک من
البته این کیک با کیکی که من به عمو قناد نشون دادم به اندازه ی فاصله رنگی سیاه تا سفید تفاوت داشت
معلوم نیس حواسش کجا بوده
ماهرخ در حال قر دادن بابایی واسش نی نای نی نای میخوند اونم د بودو که رفتیم
این هم از بابایی و دخترم
اینم من و دخملی
ماهرخ خانم اون بالا چیکار میکنی بیا پایین مامانی خطرناکه;)
بفرمایید شام
واسه شام سوپ جو و زرشک پلو با مرغ و ژله گل و کرامل سالاد فصل و میوه فصل واسه پذیرایی آماده کردم
رد پای ماهرخ رو نوشابه ها مشاهده میفرمایید دیگه!
مثل اینکه خاله سارا هم هوس سوپ کرده بودن و خوشبختانه من تهیه کرده بودم اونم بی خبر
ماهرخ در حال نابود کردن کیک
اینم از کیک و کفشای دخملی که چکمه ها ر بابا حسن واسش خریده
ماهرخ جونم امیدوارم همیشه تو خوبیها ثابت قدم و پیش قدم باشی
از خدا ممنونم که میتونی راه بری و به خاطر این سلامتی خدای عزیز و مهربون شکر میکنم
خدا جون شکرت
واسه پذیرایی تصمیم گرفتیم میوه و شیرینی وپاپ کورن و عصرانه بدیم
که عصرانه ساندویچ سرد و نوشابه بود
سانویچها ر بابا و عمو سعید درست کردن
این هم از کاپ کیک ها که البته اون طور که میخواستم نشد
1 واسه یه ساله شدنم و عکس خودم و انگری بردز هم روی هر کاپ کیک بود
اینم از یادگار نامه دخترم که توسط مهمانها نوشته شد
یه سری نقاشی آماده انگری بردز تهیه کردم که بچه ها تو مهمونی سرگرم بشن و مشغول رنگ آمیزی که ماماناشون راحت باشن
به همه اعلام کردم که مداد رنگی بیارن اما جز هلیا جون کسی مداد رنگی نیاورد
حیف شد
روز تولد رسید و من و دخترم منتظر مهمونا شدیم
البته دخترم روز تولدش حال خوبی نداشت چند شب تب کرد و سرفه و آبریزش بینی
که گزینه آخر تو عکسا کاملا مشخص
دیروز متوجه شدم هفتمین مروارید دخترم در اومده
و اما ادامه بحث تولد
اینم بابا و مامان جونی دخترم در حال رقص اونم محلی
تولد تولد تولدت مبارک مبارک مبارک تولدت مبارک بیا شمعا ر فوت کن که صد سال زنده باشی
ماهرخ در جواب:بلد نیستم
اینم ریسه تولد
اینم خونه مامان جونی بعد از تولد
متاسفانه من نتونستم تو نیشابور تم تولد پیدا کنم
این طور بگم که هر کجا رفتم و ازشون تم تولد خواستم اونها در جوابم گفتن چی هست؟
قیافه من
یعنی فروشنده تزیینات تولد نمیدنه تم تولد چیه ؟
خدایا منو بببببببببببببببببببببببببببببببر
به همین خاطر تصمیم گرفتم خودم تم تولد دخترم آماده کنم اونم با کمک مینا ی عزیز که تو اوج کاراش بمن کمک کرد
این ریسه تولد دخترم که شامل پرچم های رنگی و عکس ماهرخ جون و انگری بردز و ۱که نشان دهنده یکسالگی دخترم و تولدت مبارک انگلیسی هست
این هم ریسه عکسهای دخترم از تولد تا ۱۱ ماهگی که هر ماه ازش گرفتم
اینم کارت خوشامد گویی مهمانها که سر در ورودی زده بودم البته زیاد جالب نشده بود اما از هیچی بهتر بود
الوعده وفا
با عرض معذرت عکسها زیاد جالب نشده من شرمندم
این عکسها قبل از تولد که خودم گرفتم
اینها کارت دعوتایی هستن که داخلشون یه حلقه دی وی دی
که توش کلیپ عکسهای ماهرخ جون که ماهکم تو این کلیپ از مهموناش دعوت میکنه به تولدش بیان
از خاله نگار و دایی علی دخترم واسه این دی وی دی تشکر میکنم
پاکتشم که خودم درست کردم و با کمک خاله فاطمه اونا ر پخش کردیم
اینم گیفت مهمانها هست که دو دسته بود:دخترونه و پسرونه
تو گیفت دخترا یه ست کیف پول کش مو و گل سر و شکلات و بادکنک بود
تو گیفت پسرا یه بسته مداد رنگی ۶تایی انگری بردز و بادکنک و شکلات
که داخل ظرفشم پر بود از پوشالای دخترونه و پسرونه
امیدوارم بچه ها خوششون اومده باشه
این هم برگه یادگاری دخترم که خودم درست کردم
مهمانهای عزیز تو این برگه واسه دخترم یادگاری نوشتن و این برگه ها ر قایم میکنم که دخترم تو ۱۸ سالگی اون بخونه
خوبین ؟
من و دخترم هم عالی
بالاخره مراسم تولد دخترم به خیر و خوشی برگزار شد
دخترم من تمام تلاشم کردم که یه تولد خوب برگزار بشه و امیدوارم که مهمانها و ماهکم از این مراسم راضی باشن
اما ماهکم باید بدونه که چه کسایی به مامان فاطمه واسه تدارکات این روز قشنگ کمک کردن
از خاله مینا بخاطر پیشنهادش واسه تم انگری بردز تشکر میکنم آخه من نمیتونستم تم مناسبی انتخاب کنم همه ی تم ها قشنگ بود تا اینکه تصمیم نهایی خاله مینا گرفت و به من قول داد کارهای تم انجام بده
خاله مینا ازت ممنونم که با وجود اون همه کار پایان نامه و افتتاح مغازت به مامانم کمک کردی
نگار جون عزیز تو تهران واسه دخترم یه کلیپ خوشگل ناناز درست کردن که بعنوان کارت دعوت بین مهمانها پخش شد
ممنونم نگار جون
دایی علی جون دخترم از شما هم تشکر میکنم بخاطر پست سی دی کلیپ و ...
خاله فاطمه خوبم هم که زحمت رایت سی دی کشید و روزی که کارت های دعوت پخش میکردیم دانشگاه پیچوند و همراه من و ماهکم اومد واسه پخش کارتا
بابای عزیزم مرسی که همه ی خریدا بعهده شما بود و کلی خسته شدی این دو روز آخر
و در آخر از مامان جونی و بابا جونی ممنونم که اجازه دادن این مراسم تو خونه اونا برگزار کنیم آخه خونشون بزرگ و کلی کمک کردن تو مرتب کردن و چیدن صندلی ها
این گل تقدیم میکنم به شما که دوستون دارم و بمن کمک کردین
خدااااااااااااااااااااااااااااایا همه چی مرتب باشه
امار تولدم بتون میدم
الان ینمه سرماخوردم امیدوارم بهتر شم که تو مهمونی اذیت نکنم
بیا فالت بگیرم
قول میدم بخت خوبو سفید برات توی ای گوی اقبال ببینم
سلام خوبین؟
منم توپ توپ مثل همین توپ نورانیم
عروسی دومم تموم شد جاتون خالی بد نبود اما عروسی اولیه بهتر بود
چرا نظر نمذارین؟
هان؟
سلام خوبین؟
من تووووووووووپ!
دیشب رفتیم عروسی همه بودن خوب بود جاتون خالی
من دو بار سرلاکم ریختم رو میز مامان دعوام کرد
وقت شام که شد واسه منم غذا میذاشتن مامان گفت که دخترم غذا نمیخوره هنوز زوده اما بازم واسم غذا میذاشتن بالاخره تسلیم شدیم و قبول کردیم
از دیشب یاد گرفتم دست میزنم طوری که از صدای دست زدنم ذوقم میکنه
چه کنیم ما این طوریم دیگه
مامان و بابا و من تو جشن دندونی من
سلام
دیشب رفتیم خونه مادر جونی واسه روز مادر
مامان و بابا یه کیک خریدن و اونجا در اومدن اولین مروارید منو جشن گرفتن
این یکی از عکسای دیشب بقیش و بعد آپلود میکنم