جمله وار 18 +دیالوگ14

وقتی دخترمان میخواهد گرمای باور نکردنی ظهر زمستان را از پشت شیشه ماشین برایمان بازگو کند

 

آسمون لیزه

آفتاب سر میخوره میاد روی ما

 و ما نمیدانیم نورش هم از جنس خودش هست که سر میخورد از اسمان لیزو

یا خورشیدش از جنس نور است

کدام جز است،و کدام کل؟

که اگر چنین باشد خدایا ما از توییم یا تو از ما

از کجا سر خوردی و افتادی درون ما

 

 

 

بعد نوشت با تاخیر:

ماهزخ:مامان من کی بزرگ می شم

مامان:کم کم بزرگ می شی

ماهرخ:شما چطور بزرگ شدین؟

مامان:کم کم بزرگ شدیم

ماهرخ:تا کجا میرین(قدتون)؟

مامان:از این بزرگتر نمی شیم فقط سنمون زیاد میشه

ماهرخ:مثل کو ه ها

 

 

و دخترمان نمیداند گذر روزها قد کوه ها را رفته رفته آب میکند و سنشان را زیاد

همچون ما

گاهی دنیا اونقدر غنیمت میشه که از ثانیه هاش اویزون میشی

شده با دندون

و گاهی

اونقدر زیادیت میشه که میچپی کنج پتو و میخای ازش پیاده شی

جمله وار 17

هفته ی قبل که البته بیماری سختی هم داشتی مدام میگفتی:

مااااااااااااااامااااااااااااااااان من نمی خوام پیر شم

من:چرا؟

ماهرخ:اگه پیر شم می میرم

من نمی خوام بمیرم

گاهی می خواهد ،در خانه ی دلمان را بکوبیم و به مشتی لبخند دعوتش کنیم

ماه تاب مان سخت بیمار است

ما هم تازه جان سالم بدر برده ایم از اسارتش

بازی 106+ماهرخ از جنس خودش 8

فرزندم

هیچ چیز

جلودار همت ...و اراده ی آدمی نیست...

بر کوچکیت منگر

و همیشه ترس را

از باورهایت دور ساز...

اینکه فیلها، همیشه از موش ها در هراس اند...

یک واقعیت است ...

 

41051247476781594265.jpg;

 

ناصر کشاورز

ادامه نوشته

خیالات تو

تو و من و هیولای خیالی تو

گاهی دوست داشتنی گاهی ترسناک

 

 

 

 

پ ن :این روزها سخت مشغولیم

عروسی در پیش است

 

روز من

 

پاره پاره

به تنوع روح

نفس را در پی هر قفس

رازی نشست

پیراهن های سوخته از  نفس ها

برزخی شدند بر گهواره ی قفس ها

...

فصل حقیقت

به دامان شریعت

تازه شد

با تولد...

سازه پر اوازه شد

...

حدیثی خاموش

از چرخه ی این غوغا شکست

بنده از ترس ...

به غوغا دل بست!

...

دنیا ...

این صیاد تازه نفس

در کمین غوغای بنده نشست

بنده چون صیدی

به صدباره...

به این چرخه شکست...

 

 

 

 

 

فریبا مطاعی

 

ادامه نوشته

تو ابان منی

دلتنگ روزای گذشتم

حفره ی بند بند انگشتات

گودال ارنجت

دستای کوچیکت

 

 هیجان این روزهات دارم

غرق میشم تو عروس بازیات

گوش میشم سرتا پای حرفات

 

 

و امیدوار برای روزهای نیامده و دور

دستهایی که کمی زبرتر میشن

قدی که کشیده میشه

و دلی که جور دیگر میتپه

 

 

هرلحظت ر دوست دارم ممنونم که هستی

 

 

آبان منو هواییت میکنه، آبان هر سال بیشتر عاشقت میشم

باران

مامااااااااااااااااااااااااااان بارونا میوفته تو آبا دایره میشه