این روزها بر جاده ی دلم اسکیت میزنی
دلمان می خواهدت
مجازی تو را باور نداریم
خودت را میخواهیم
این روزها بر جاده ی دلم اسکیت میزنی
دلمان می خواهدت
مجازی تو را باور نداریم
خودت را میخواهیم
وقتی اومدن با این کادو اومد
رفته سوپری گفته واسه مامانم کادو میخوام
یه جفت جوراب و یه شونه سر کادو پیچ اومد
گفت واسه تو خریدم
ماچ بارونش کردم
خیلیم سعی کردم اشکم درنیاد
من هنوز تو شوک م
یه سطل اب بریزین روم
سرد سرد
این اولین هدیه روز مادر هست از طرف ماهدخت ما
و به خواست خودش با عیدی خودش
جای خوراکی های خوشمزه هدیه واسه من!!!!!!!!!!!!!!
عاشقتم
مادر ی را مدیون توام
به اندازه تمام مادرانه ها وام دار توام
بودنت را مسرورم
و باهار می اید
چمدانش سنگین
سبز و نااااااااااز
شاد و شادان
با دستان گرم و نرم
با چشمان آبی
ما را به آغوش میخواند
گویی درد مان را آشناس
دامنش را پهن می کند به گستره ی چشمان
و میچینم عطر بهار را از دامنش
باهار است دیگر
با ماست
هرروزتان نوروز
پاورچین پاورچین
سر پنجه ای ...
بوی عیدی بوی یاس
بوی ...نه!صدای نغمه ی چکاوک های پرستو نشان
و اندر احوال این روزهای شاه دخت ما
دیروز به ما گفتی
من که عروس شم تو ر دعوت نمیکنم
وقتی عروس شم تنهایی میرم تهران خونه بی بی جان تو تنها بمونی
میگم تو که عروس شی با شوهرت باید بری نه تنهایی
میگی:تنها میرم چون بزرگ شدم که عروس شدم
و عصرش گفتی:مامان بگم طلاق چیه؟!
گفتم بگو
و تو :وقتی زن و شوهر ااا از هم جدا میشن
من:خوب چرا جدا میشن
تو:خوب همو دوست نداشتن
من:به نظرت باید چیکار کنن؟
تو:خوب همو دوست نداشتن که جدا شدن دیگه
من:این خوبه؟!
تو:نه آخه بچشون تنها میمونه ولی اونام که همو دوس ندارن
فرهنگ لغت:
شیز ال ئی:شیش ضلعی
ما را هم به سرزمین عجایب میبری
نمیدانم انچه می خواهی بدانی را
اگر هم بدانم فهماندش بر تو را نمیتوانم
بعد از آسمان و ابر و خورشید
از خدا میپرسی
ماهرخ:مامان خدا چجوری درست شده
من :(با کلی تعجب،نمیتونم ،نمیدونم به زبون بیارم و فقط میگم خدا درست نشده همیشه بوده و هست)
شاید اشتباه باشد اما هوا را مثالش کردیم که تو هم درک نکردی و باز هم پرسیدی
کتابی داشتیم که درکش برایت سنگین بود
خواندیمش
خودمان که برای اولین بار خواندیم مو به تنمان سیخ شد و چه زیبا از عظمت خدا میگوید
نام کتاب :
نویسنده : مارکوس فیستر
شاعر : اسدالله شعبانی
ناشر : شهرتاش
خواندیم هر برگش ما را به حیرت می انداخت
صفحه اول ش عکس لوبیایی هست که جوانه زده و نویسنده میپرسد چه کسی گفته به بذر که بروید ...
صفحه بعد از هسته ی سیب تا درخت سیب را نشانه گرفته
از ماموریت هسته سیب در دل مهربانش میگوید
و در صفحه ای از ابری که میبارد بر ما
میپرسیم
این سوالات را از یکدانه ی خردسالمان
و میگوید ابر میبارد چون ابر است
میپرسیم چرا سنگ نمیبارد
میگوید خوب سنگ است و نفهم !!!!
اما ابر میفهمد!!!
تویی دیگر چه کنیم هنوز سوالش به حول قوه ی خود پایدار است
پ ن:
هرگز به جهانبینی تو کاری نداشتم نه از شادیش گفتم نه از غضبش
که ندارد غضب
آنچه هست در دل ماست
اما رحمن و رحیم بودنش را نشانت دادم بی نام
بی اشاره
باشد که بعد از دیدن عظمتش خود به نتیجه برسی این همه رحمانیت و رحیمی از کجا نشات گرفته
و خود سرچشمه اش را جویا شوی
کاهی ست دیگر!
گاهی ست...
و نه بیشتر!
این گاه را به آن کاه نسپاریم
پ ن:
از خودم به خودم
پ ن2:
شادیم
دنیاشاد باشد
نگات میکنم
ماهرخ:چرا این طوری نگام میکنی
من:چون دوستت دارم
ماهرخ:میخوای قیافم یادت نره؟
من:اره
ماهرخ:خوب دایرم دیگه
یعنی در اینده ی زود ما اگر دلتنگ نو گلمان شدیم باید به دایره ها نگاه کنیم؟!
یه استثنا:
بعد و برق=رعد و برق
آتارمِنا=اپارتمان
با دردانه مان
نهال (نگار جواهریان) : اگه موقع رانندگی تو اتوبان دیدی همهٔ ماشینها دارن از روبهروت میان، حتماً به این معنا نیست که تو داری اشتباه میری. شاید واقعاً همهٔ اونا دارن اشتباه میان.
نهال(نگار جواهریان) به بابک (رامبد جوان):حالم خوب نبود ، فقط یادم رفته بود که حالم بده
چرا وقتی حالت خوب نیست فکر میکنی باید لبخند بزنی
چرا فکر می کنی من زیادی افسرده ام ، چرا فکر نمی کنی تو زیادی شادی
خریدار: - کابینت هاش کم تون نیست؟
نهال: تو به اندازه اینا ظرف داری؟
خریدار : - نه خب
نهال: بهت گفته مواظب باشی از خونه نعریف نکنی. نه؟!
خریدار: - (خنده)