خبر خبر پشت خبر
سلام خوبان!
وای که چی بگم از کجا بگم
به به چه روزی بود امروز
دو مژده دو خبر پشت سر هم
اول اینکه هشتمین دندونم سر کشی کرد و خودش نشون داد
دوم اینکه بالاخره به ترسم غلبه کردم و 2 قدم راه رفتم یعنی پریدم بغل خاله مینا
هوووووووووورا
سلام خوبان!
وای که چی بگم از کجا بگم
به به چه روزی بود امروز
دو مژده دو خبر پشت سر هم
اول اینکه هشتمین دندونم سر کشی کرد و خودش نشون داد
دوم اینکه بالاخره به ترسم غلبه کردم و 2 قدم راه رفتم یعنی پریدم بغل خاله مینا
هوووووووووورا
دخترکم این روزا یاد گرفته اتل و متل و کلاغ پر بازی کنه
کلی باهم بازی میکنیم و خوش میگذره
کلی می ایسته و ایستاده حسابی میرقصه اما تنبل خانم راه نمیره ای بابا چیکار کنم من با این گل گلی خانم
سلام خوبین؟ منم خوووووووووووووووووب! منم ترسووووووووووووو آخه چی بگم من به این مامان گیر دادی به من که چی بشه! هی بزور من بلند میکنه میگه باید راه برم! نمیخوام مامان میترسم همین قدر که وامیستم کافی نیس تازه ایستاده میرقصم و قرش میدم خوب دیگه
شما یه چیزی به مامان بگین خوب
اینقدر که پرسید هاپو چی میگه منم گفتم آپ آپ شبا خواب هاپو میبینم
واسه پذیرایی تصمیم گرفتیم میوه و شیرینی وپاپ کورن و عصرانه بدیم
که عصرانه ساندویچ سرد و نوشابه بود
سانویچها ر بابا و عمو سعید درست کردن
این هم از کاپ کیک ها که البته اون طور که میخواستم نشد
1 واسه یه ساله شدنم و عکس خودم و انگری بردز هم روی هر کاپ کیک بود
اینم از یادگار نامه دخترم که توسط مهمانها نوشته شد
یه سری نقاشی آماده انگری بردز تهیه کردم که بچه ها تو مهمونی سرگرم بشن و مشغول رنگ آمیزی که ماماناشون راحت باشن
به همه اعلام کردم که مداد رنگی بیارن اما جز هلیا جون کسی مداد رنگی نیاورد
حیف شد
روز تولد رسید و من و دخترم منتظر مهمونا شدیم
البته دخترم روز تولدش حال خوبی نداشت چند شب تب کرد و سرفه و آبریزش بینی
که گزینه آخر تو عکسا کاملا مشخص
دیروز متوجه شدم هفتمین مروارید دخترم در اومده
و اما ادامه بحث تولد
اینم بابا و مامان جونی دخترم در حال رقص اونم محلی
تولد تولد تولدت مبارک مبارک مبارک تولدت مبارک بیا شمعا ر فوت کن که صد سال زنده باشی
ماهرخ در جواب:بلد نیستم
اینم ریسه تولد
اینم خونه مامان جونی بعد از تولد
متاسفانه من نتونستم تو نیشابور تم تولد پیدا کنم
این طور بگم که هر کجا رفتم و ازشون تم تولد خواستم اونها در جوابم گفتن چی هست؟
قیافه من
یعنی فروشنده تزیینات تولد نمیدنه تم تولد چیه ؟
خدایا منو بببببببببببببببببببببببببببببببر
به همین خاطر تصمیم گرفتم خودم تم تولد دخترم آماده کنم اونم با کمک مینا ی عزیز که تو اوج کاراش بمن کمک کرد
این ریسه تولد دخترم که شامل پرچم های رنگی و عکس ماهرخ جون و انگری بردز و ۱که نشان دهنده یکسالگی دخترم و تولدت مبارک انگلیسی هست
این هم ریسه عکسهای دخترم از تولد تا ۱۱ ماهگی که هر ماه ازش گرفتم
اینم کارت خوشامد گویی مهمانها که سر در ورودی زده بودم البته زیاد جالب نشده بود اما از هیچی بهتر بود
الوعده وفا
با عرض معذرت عکسها زیاد جالب نشده من شرمندم
این عکسها قبل از تولد که خودم گرفتم
اینها کارت دعوتایی هستن که داخلشون یه حلقه دی وی دی
که توش کلیپ عکسهای ماهرخ جون که ماهکم تو این کلیپ از مهموناش دعوت میکنه به تولدش بیان
از خاله نگار و دایی علی دخترم واسه این دی وی دی تشکر میکنم
پاکتشم که خودم درست کردم و با کمک خاله فاطمه اونا ر پخش کردیم
اینم گیفت مهمانها هست که دو دسته بود:دخترونه و پسرونه
تو گیفت دخترا یه ست کیف پول کش مو و گل سر و شکلات و بادکنک بود
تو گیفت پسرا یه بسته مداد رنگی ۶تایی انگری بردز و بادکنک و شکلات
که داخل ظرفشم پر بود از پوشالای دخترونه و پسرونه
امیدوارم بچه ها خوششون اومده باشه
این هم برگه یادگاری دخترم که خودم درست کردم
مهمانهای عزیز تو این برگه واسه دخترم یادگاری نوشتن و این برگه ها ر قایم میکنم که دخترم تو ۱۸ سالگی اون بخونه
سلام شرمنده که این روزها کمتر هستم و وبلاگ دیر به دیر بروز میشه
آخه درگیر تدارکات تولد ماهر جون هستم جمعه 21 مهر تولد ماهرخ جونه و من سخت مشغول امیدوارم با کمک خاله مینا جون دخترم یه مراسم خوب داشته باشیم
سلام به همه ی خوبان
منم خوبم
دیشب خاله الهام و همسرش با سینا جون اومده بودن خونه ما
قصه از اونجا شروع میشه که خاله جون یه جفت کفش خوشگل هدیه میاره
از اونجایی که من عاشق کفش نو هستم وقتی مامان کفشا ر پام کرد از خوشحالی گفتم اپا اپا یعنی کفش
اینقده کفشام خوشگلههههههههه
راستی تا فراموش نکردم بگم که مامان فاطمه امروز فهمید که من میتونم از تک پله بالا و پایین برم هم پیاده هم با روروک
البته با روروکم فقط پایین میرم
تازشم من میدونم که جوراب مال پاس اگه مامان فاطمه گیج بازی دراره و پام نکنه من یاداوری میکنم این طوری که با جوراب میزنم به پام
البته هنوز کنترل تلویزیون واسه من دو نقش داره هم کنترل هم موبایل آخه میگیرمش نزدیک گوشم و اعا اعا میگم مثلا میگم الو الو
و میدونم شونه و گل سر مال مو هامون و چاقو مال پنیر و میوه و قاشق برای غذا خوردن
ههههوووووووووووووووووووووووووووووووورا
سلام خوبین؟
منم خووووووب!!
وای وای وای دیگه پا در اوردم
مامان میگه شورش دراوردی ای بابا
مگه چند روز چهار دست و پا میری که حالا داری از پله ی آشپزخونه بالا میای
خواهش میکنم مامان من که نمی تونم مدام پشت سرت راه برم
شیییییییییطون
سلام خوبین؟
منم خوبم!
امیدوارم همه خوب و سرحال باشن
امروز من و مامان و مامان جونی و بابا جونی رفتیم بیرون شهرتاب بازی .... یا آب بازی ....
خیلی خوش گذشت
راستی چند روزی هست که بمحض سوار شدن به هر نوع از وسیله نقلیه از مبدا تا خود مقصد مکرر میگم قان قان قان قان .....مگه اینکi خوابم ببره
و در همین چند روزی که یاد گرفتم چهار دست و پا کنم سعی میکنم از پله به کمک دستام بالا برم البته فقط می ایستم
خوب دیگه چه میشه کرد
دندون دندونم کن با دندون دوندونم کن
سلام عزیزانم
وای وای وای چی بگم من آخه
دقیقا روز چهارشنبه بود یعنی همون روزی که بابایی شیفت بود من بد خواب شده بودم مامان هر چقدر تلاش کرد نتونست منو بخوابونه و تسلیم شد و منو برد پایین خونه مامان جونی
مامان جونی داشت سالاد شیرازی واسه سحرش درست میکرد یه تیکه خیار بمن داد
گاز زدن خیار همانا و دندون در آوردن منم همانا
آآآآآآآآآآآآآره دو تا مرواریدای بالا هم سر در آوردن اولیش همون شب و دومیش فرداشب
روز چارشنبه 4 مرداد من صاحب دوتا مروارید دیگه شدم هورا هورا هورا
سلام سلام
ماهرخ وارد میشود!
دددددددنگ
یه دست یه پا
دو دست دو پا
سه دست سه پا
نه بابا چهار دست پا
منم از امروز چهار دست پا میرم
آخجون این طوری سرعت عملم بیشتر از قل خوردن
هووووووووووووووووورا
اینم از من و خوشحالی من واسه کار جدیدی که یاد گرفتم حالا شما به بزرگواری خودتون ببخشید که با تاخیر همراه بود شرمنده دیگه مهم اینه که الان میتونم چهار دست پا برم
گرچه یکم که میرم خسته میشم دراز میکشم دوباره گاهی وسطاش تقلب میکنم و قل میخورم
اما بازم جای امیدواری داره آخه مامان خیلی حرص میخورد به من میگفت کدو تنبل
سلام
خوبین؟؟؟؟؟
منم عالی
جاتون خالی با اجازتون امشب رفتیم تولد
مامانم واسم یه لباس دوخت خوششششششششششگل
ببینین!!!
به این میگن دامن توتو
سلام خوبین؟
منم خووووووووووووووووووب!!
خوشحااااااااااااااااااااااااااال
آخه ما اومدیم خونه مامان جونی
نه اینکه واسه مهمونی , خونمون اوردیم اینجا یعنی اومدیم طبقه بالا ی خونه مامان جونی
روزای جابجایی من یکم اذیت شدم آخه مامان و بابا سخت درگیر چیدن خونه بودن کلی خسته شدن
مامانی و بابایی خسته نباشین
سلام
مامانی امروز واسم یه غذای جدید پخت
کته و ماست
اینم رز تهیه اش:
مامان فاطمه عصاره ی گوشت گوسفند گرفت ـ گوشت گوسفند تو شیشه به همراه مقدار کافی آب یعنی همونقدر که میخوای تو برنج بریزی ریخت و گذاشت توقابلمه آب که بجوشه ـ بعد با اب عصاره گوشت برنج درست کرد یه چند تکه هم سیب زمینی ریخت توش
اینقدر خوش مزه بود با ماست خوردم
منم خووووووب!!!!
ببخشید که چند روز غایب بودم آخه شارژ اینترنتمون تموم شده بود . من به نت دسترسی نداشتم
جاتون خالی پنج شنبه شب با مامان رفتیم تولد محسن خیلی خوش گذشت
محسن داداش خاله میناس که من خیلی دوسش دارم
****************************
دیروزم که رفتیم سوقند با مامان و بابا و مامان جونی و بابا جونی و خاله زهرا و زینب جون(خانم دایی محمدم)
و خاله بی بی جان و ...
خلاصه زیاد بودیم و خیلی خوش گذشت
****************************
در ضمن فکر میکنم که دندون سومم هم داره در میاد آخه یه گوشش سرکشی میکنه
در عجبم که چرا دندونای بالا در نیومده ..... اونوقت دندون پایین میخواد در بیاد؟
منم ای خووووب!!
چرا ای؟
ای بابا نگو که دلم خعووووونه!!
خیر سرمون اومدیم یه روز با مامان جونی و باباب جونی و خاله زهرا بریم گردش
کجا؟
اردوگاه باغرود! آخه از طرف کار بابا جونی دعوت داشتیم
چشمتون روز بد نبینه همینکه نشستیم بارون گفت باشین که من اومدم چه بارونی
خوب شد ما چادر داشتیم همینکه بارون کم شد سریع در رفتیم همین که از اردوگاه دراومدیم هواآفتابی شد
اینم شانس ما بود دیگه
نشد عکسای خوشگل بگیرم هههههههههی
*********************************
چپ ........................................راست
راست......................................چپ
وقت خواب که میشه تخت خواب مامان و دور میزنم از این ور به اون ور بعد از برخورد به اولین مانع مسیرم عوض میکنم
ما اینیم دیگه
سلام
خوبین؟
منم خوووووووب!!!
امروز دندون دومم کاما در اومد آخه فقط یه خوردش دیده میشد اما الان یکدست دراومده
درضمن امروز رفتیم بهداشت وزنم 9800 و قدم 71
مامان و بابا و من تو جشن دندونی من
سلام
دیشب رفتیم خونه مادر جونی واسه روز مادر
مامان و بابا یه کیک خریدن و اونجا در اومدن اولین مروارید منو جشن گرفتن
این یکی از عکسای دیشب بقیش و بعد آپلود میکنم
از اون سلامایی که توش پر از خوشحالیه
از اون سلامایی که با غرور گفته میشه
بله هم غرور هم شادی
ببخشید یه سبد بزرگ به من میدین ؟
خوب چیه!!!! میخوام این همه افتخار عمو حمید توش جمع کنم ببرم به همه نشون بدم
میگی چه خبره مگه عمو جونم چیکار کرده؟
کلیک کن تا باورت شه!!!!!!!!۱
کجای کاری جونم عمو حمیییییییییدم دوم آسیا شد تو مسابقات آسیایی چین
حالا فهمیدی تو هم برو حالشو ببر
دستا بالا دس دس دس وسطاش رقص رقص رقص
صدا بده این اهنگ آهااااااااااااااا
ا ااااااا ااااااااااااااا چرا خاموشش کردی ها؟
تازه داشتم گرم میشدم حالا ککه این طور شد بدون اهنگ میرقصم
نای نای نای نای دس دس دس دس
چه رقصی میکنه ماهرخ
خبرای خوب خبرای خوب
اره یه خبر خوب دارم
من میتونم بشینمممممم
آره من خوشحالم خیلی خوشحالم
تازه دوست عزیزم ثنا جونم هم مروارید بارون شده اوو دندون در اورده
وای منم نزدیک مرواریدی بشم
مبارکت باشه ثنا نازی
خوش میگذره؟ عید خوب خوش گذروندین؟
من اومدم!
آره از تهران برگشتم!
هوا! وای نگو داغون داغون داغون
با قطار رفتیم با قطار اومدیم
عجب روزای خوبی رو میگذرونین نه!
این روزا به شیرینی قند و نبات و شیرینی میگم بابا ماما یایا